نژادپرستی یا تبعیض نژادی یکی از معضلات مهم بسیاری از جوامع بوده است و اگرچه تلاشهای زیادی برای رفع آن و افزایش برابری صورت گرفته است اما هنوز ریشههای این مشکل به قوت خود باقی است.
تبعیض آشکار و پنهان، به اشکال گوناگون از نابرابریهای سیستماتیک گرفته تا تبعیضهای رفتاری، همچنان قربانی میگیرد و پیامدهای گسترده سیاسی و اجتماعی دارد.
بنابراین مبارزه با این مسئله، همچنان چالشی بزرگ پیش روی جوامع بشری است و برای رسیدن به شرایط مطلوب نیازمند آموزش و افزایش آگاهی هستیم. از این رو در این مقاله از مجله بوکاپو به تاریخچه، ریشهها و راههای مبارزه با آن میپردازیم.
تعریف نژادپرستی چیست؟
آنچه ما از نژادپرستی در ذهنمان داریم احتمالاً تصاویری از دوران بردهداری، سیاهپوستانی که زیر سلطه بیچونوچرای سفیدپوستان زندگی میکنند و توهینهای کلامی به سیاهپوستان با واژههایی مثل «کاکا سیاه» و… است.
اگرچه ممکن است همچنان شاهد چنین نژادپرستیهایی باشیم اما در دوران ما، نژادپرست بودن چنان زشت و ناپسند به شمار میآید که کمتر کسی حاضر است برچسب نژادپرست به پیشانیاش بخورد.
آنچه در زمانه ما ظهور کرده و در حال گسترش است، نوعی نژادپرستی پنهان است که شاید بر زبان نیاید اما در پسِ افکار بسیاری از ما حضور دارد و در مناسبات اجتماعی و تعاملات انسانی ما نقشی تعیین کننده دارد.
نژادپرست بودن به باورها و عقایدی گفته میشود که براساس آنها یک قومیت یا نژاد را نسبت به نژادهای دیگر برتر یا پستتر دانسته شوند. اعتقاد به چنین باورهایی باعث تبعیض نژادی، پیشداوری و رفتاری غیرمنصفانه نسبت به افراد یا جوامعی که به یک نژاد خاص تعلق دارند، میشوند.
نژادپرستی تنها جنبه شخصی و فردی ندارد بلکه میتواند به صورت ساختاری و نهادی بروز پیدا کند. به این معنا که میتواند در ابعاد گستردهتر ظاهر شود و راه خود را به نهادهای آموزشی، بهداشتی و حتی نهادهای قضایی باز کند.
در چنین شرایطی قوانین، هنجارها و سیاستهایی در جامعه شکل میگیرد که به طور سیستماتیک تبعیض و نابرابری علیه یک گروه نژادی خاص را رواج میدهد.
دسترسی کمتر گروههای نژادی خاص به امکانات بهداشتی، زندگی کردن در مناطقی با سطح رفاهی اجتماعی نامناسب، نابرابریهای قضایی، در معرض خشونت قرار گرفتن، کمتر بودن موقعیتهای شغلی و حتی نداشتن حق رأی از نمونههای نژادپرستی ساختاری هستند.
بنابراین به طور خلاصه نژادپرست بودن را میتوان داشتن پیشفرضهای نادرست و تعصبات نابجای قومی و نژادی نسبت به یک گروه خاص نژادی دانست. چنین تفکراتی غالباً با اعتقاد به برتری یک نژاد و پستی نژاد دیگر همراه است.
تاریخچه کوتاهی از نژادپرستی
احتمالاً باورهای نژادپرستانه قدمتی به اندازه قدمت شکلگیری جامعه بشری دارد. اما در بررسیهای تاریخی معمولاً نژادپرستی به ویژه در مفهوم ساختاری آن، با مسئله بردهداری و تجارت برده گره خورده است.
بسیاری از محققان معتقدند اساس ایدئولوژیک برای نژادپرستی آشکار در غرب در دوران مدرن شکل گرفت و هیچ مدرک صریحی که دال بر برتری نژادی باشد در دوران قبل از قرون وسطی به چشم نمیخورد.
از سوی دیگر برخی معتقدند یکی از اولین نشانههای نژادپرستی در نوشتههای ارسطو به چشم میخورد. جایی که ارسطو در کتاب سیاست خود به دفاع از بردهداری برمیخیزد و «بردگی طبیعی» را مطرح میکند.
به این معنا که اساساً برخی افراد برده متولد میشوند و برده بودن آنها هم برای خودشان خیر است و هم برای صاحبانشان. از سوی دیگر ارسطو تلویحاً اشاره میکند که یونانیان مردمانی ذاتاً و طبیعتاً آزاد هستند اما بربرها (یا به عبارتی همه غیریونانیان) میتوانند بردههای ذاتی باشند.
اگرچه ارسطو مستقیماً از نژاد خاصی نام نمیبرد اما به نظر او غیریونانیها بیشتر مستحق برده بودن هستند. او بردهها را دارای جسمی قوی اما روحی ضعیف و دارای ماهیت بردگی میداند، به این معنا که هوش کافی ندارند و برای دستور دادن نیز شایسته نیستند.
نژادپرستی و برده داری
از این نشانههای اولیه که بگذریم، عمده آنچه به عنوان نژادپرستی میشناسیم به عنوان پدیدهای مدرن رخ نموده است. دوره رنسانس و اصلاحات اروپا، زمانی بود که اروپاییها با مردمان رنگینپوست و به ویژه سیاهپوستان ارتباط بیشتری پیدا کردند.
دلیل رسمی به بردگی گرفتن سیاهپوستان آفریقایی این بود که آنها مسیحی نبودند و بتپرست بودند. حتی برخی تاجران و صاحبان بردهها، اعتقاد داشتند که در کتاب مقدس بردگی توجیه شده است.
در آن دوران براساس باورهای قرون وسطایی مردم هر یک از پسران نوح پیامبر را صاحب یکی از سرزمینهای جهان میدانستند. حام یکی از پسران گناهکار نوح، صاحب قاره افریقا بود.
از آنجایی که فرزند حام در کتاب مقدس به دلیل ارتکاب گناه، مورد نفرین قرار گرفته بود و باید بندگی قومش را میکرد، مردم نیز سیاهپوستان افریقایی را نوادگان حام و گرفتار همان نفرین میدانستند و معتقد بودند آنها باید بردگی دیگران را بکنند.
در قرون هفدهم و هجدهم زمانی که استعمار اروپا گسترش پیدا میکرد و اروپاییان بر بخشهای مهمی از جهان تسلط یافته بودند و تجارت برده رونق پیدا کرده بود، فلسفه مدرن نیز خالی از نژادپرستی نبود.
فلسفه شر
در فلسفه دوگانههایی از قبیل ذهن و بدن (آنچه در فلسفه دکارت نقش پررنگی دارد)، فرهنگ و طبیعت، متمدن و بربر، و سرانجام انسان و حیوان، مفاهیم بنیادین به شمار میآیند. بر اساس این مفاهیم، امور ذهنی و عقلی بر جسم و بدن برتری مییابند.
متون فلسفی این دوران مملو از توصیفاتی است که مردمان ساکن در جنوب صحرای افریقا و بومیهای امریکا را بدنهای محض و اروپاییها را ذهنهایی حاکم بر جهان تلقی کردهاند.
سیاهان، صرفاً ابعاد جسمانی دارند و مانند طبیعت در نظر گرفته میشوند و سفیدپوستان دارای ذهن و عقلانیت و حاکم بر طبیعت هستند. این رویکردها نه فقط درباره سیاهان، بلکه در مواجهه با اقشار دیگری از جمله زنان، کولیها و یهودیان نیز جاری بوده است.
برای مثال توماس هابز، فیلسوف سیاسی بریتانیایی، در کتاب مهم خود به نام لویاتان، تصریح میکند که «مردم بربر در بسیاری از مناطق امریکا اصلاً حکومت ندارند و در حالتی وحشی زندگی میکنند».
از اواخر قرن هفدهم قوانینی در آمریکای شمالی تصویب شد که ازدواج بین سفیدپوستان و سیاهپوستان را ممنوع میکرد و حتی کودکان نامشروعی که یکی از والدینشان سیاهپوست بودند نیز مورد تبعیض قرار میگرفتند. چنین قوانینی به وضوح حاکی از آن بود که سیاهپوستان به همواره بیگانه و پست هستند.
در قرن هجدهم فیلسوفانی همچون کانت و هگل نیز در آثارشان نژادپرستی را تایید کردند.
هگل با نگاهی کاملاً نژادپرستانه به تحولات فرهنگی جوامعی از جمله ایران و هند، معتقد بود که اگرچه این کشورها از نژاد برتر «هند و ژرمنی» بودهاند و امپراتوری هخامنشیان در ایران در کنار امپراتوری پرقدمت آلمان، یکی از نمونههای دولتهای مدرن بودهاند، اما در نهایت ایرانیان در مواجهه با یونان فضایل خود را از دست داده و تنها ژرمنهای مسیحی با فضایل و شایستگیهای نژاد برتر مذکور بر جای ماندهاند.
قرن نوزدهم و بیستم
در این قرن مفهوم نژادپرستی علمی شکل گرفت. به این معنا که توجیهات علمی نیز به توجیهات فلسفی افزوده شد. این توجیهات به ظاهر علمی در واقع باورهای شبه – علم بودند که صرفاً بردهداری و نژادپرست بودن را موجه جلوه میدادند.
برای مثال در این دوران قومشناسان تصمیم گرفتند انسانها را براساس ویژگیهای فیزیکی و ظاهری به نژادهای مختلفی تقسیم کنند و بدتر از آنکه باور داشتند تفاوتهای نژادی منجر به تفاوت در هوش و عقلانیت میشود.
قرن نوزدهم با به پایان رسیدن دوران بردهداری، دورانی بود که نژادپرستی با ناسیونالیسم و امپریالیسم گره خورد. کاپیتالیسم و صنعتی شدن با سرعتی چشمگیر پیش میرفت و نیاز به قربانی داشت.
اما اوج همه این اتفاقات بعد از دوران بردهداری در قرن بیستم و در آلمان، در جایی که هنوز باور به برتری نژادی ژرمنها وجود داشت اتفاق افتد. هیتلر به عنوان رهبر حزب نازی به قدرت رسید و مردم به دو گروه آریایی و غیرآریایی تقسیم شدند.
پیشوای نژادپرستان
در نظام سلسلهمراتبی نژادی آلمان نازی، مردمان هندوآریایی که در اروپا به کولیها شهرت داشتند، رنگینپوستها و مردمان نژاد اسلاو (روسها، صربها، چکها، اوکراینیها) از غیرآریاییهای پست محسوب میشدند.
پستترین افراد در این نظام، یهودیها بودند و اساساً نه به عنوان یک نژاد پست، بلکه غیرانسان در نظر گرفته میشدند. آنگونه که هانا آرنت در کتاب مشهور خود با نام توتالیتاریسم میگوید اگرچه نازیها ابداعکننده نژادپرستی نبودند، اما بیشترین استفاده را از آن بردند.
نمونه دیگر نژادپرستی آشکار و حکومتی، رژیم حاکم بر آفریقای جنوبی در سالهای ۱۹۴۸ تا دهه ۱۹۹۰ بود. رژیمی که به عنوان رژیم آپارتاید شناخته میشود. آپارتاید در لغت به معنای جدا نگه داشتن است. اما در دنیای سیاست، به سیاست تبعیضی نژادپرستان آفریقای جنونی علیه اکثریت سیاهپوست بومی این کشور گفته میشود.
در این دوران افراد متعلق به نژادهای غیر سفید، باید در محلات و استانهای خاص اقامت میکردند و از کلیه حقوق سیاسی، حق تحصیل و هرگونه پیشرفتی محروم بودند. بزرگترین مخالف رژیم آپارتاید، نلسون ماندلا نام داشت که خواهان حقوق مساوی برای تمام ساکنان آفریقای جنوبی اعم از سفیدپوست و سیاهپست بود.
او در راه مبارزه با رژیم آپارتاید، بارها به زندان افتاد. در نهایت با تلاشهای او رژیم آپارتایدی برافتاد و او رییس جمهور آفریقای جنوبی شد.
پیشنهاد مطالعه: زندگی در سایه وحشت؛ حکومت توتالیتر چه بر سر جامعه بشری میآورد؟علل نژادپرستی
پس از مرور سیر تاریخی این پدیده، احتمالاً بسیاری از علتهای بروز آن مشخص شده است. اگر بخواهیم ۴ دلیل اصلی نژادپرستی را نام ببریم، باید به موارد زیر اشاره کنیم:
- منفعت و طمعورزی
بسیاری از محققان باور دارند، نژادپرستی برای توجیه منافع شخصی و کسب سود شکل گرفته است. بیش از ۴۰۰ سال تجارت برده در اروپا جریان داشت. بازار مالی این تجارت هم به واسطه فروش خرید و فروش بردگان و هم به واسطه محصولاتی که بردگان برای تولیدشان زحمت میکشیدند، بسیار پررونق بود.
- باور به نژادپرستی علمی
باورهای شبه -علمگونهای که موجب شده بود مردم باور کنند برخی نژادها اساساً از نژادهای دیگر پایینتر هستند و بهرهای هوش و عقلانیت ندارند.
- سیاستهای تبعیضآمیز
وجود سیاستهایی که براساس نژاد افراد آنها را از یکدیگر متمایز میکند، باعث تقویت و گسترش باورهای نژادپرستانه میشود. چنین سیاستهایی به جامعه میقبولاند که این افراد صرفاً به دلیل نژادشان، شایسته برخورداری از فرصتها، امکانات و رفتارهای مشابه با دیگران نیستند.
- ناآگاهی و ناآشنایی با نژادپرستی
تأثیرات رسانه. ارائه تصویر نادرست و نامناسب از مهاجران و رنگینپوستها که آنها را اشخاصی با سطح فرهنگ پایین، تحصیلات اندک و دارای سابقه اعمال مجرمانه نشان میدهد.
چگونه دیدگاه های نژادپرستانه را تغییر دهیم؟
اگر با چیزهایی که تا اینجا خواندهاید، احساس میکنید شاید شما باورهای نژادپرستانه داشته باشید، این بخش از مقاله به شما کمک میکند دیدگاههای خود را تغییر دهید.
- پذیرش
هرچند برچسب نژادپرست خودن در این روزگار ما، سخت و ناگوار است؛ اما بهتر است وجود این باورها را بپذیرید. پذیرش داشتن چنین باورهایی و توجیه نکردن آنها با توسل به باورهای علمی، فرهنگی و اجتماعی، نقطه آغاز برای تغییر است.
- آگاهی خود را بالا ببرید
درباره تاریخ نژادپرستی، ریشههای فلسفی- اجتماعی آن، تبعات و پیامدهای ناگوار تبعیض نژادی و مبارزاتی که برای از بین بردن آن صورت گرفته است، مطالعه کنید.
- بشنوید و همدلی کنید
با افراد و گروههایی که تبعیض نژادی در حق آنها روا داشته شده است، صحبت کنید. سخنانشان را بشنوید و مستقیماً در جریان مشکلات و آسیبهای رفتارها و سیاستهای نژادپرستانه قرار بگیرید.
- دایره معاشرتهایتان را گسترده کنید
سعی کنید در میان دوستان خود با افرادی از نژادها، ادیان و فرهنگهای مختلف ارتباط برقرار کنید و به تفاوتها عادت کنید و از آنها لذت ببرید.
- مقابله کنید
در برابر رفتارهای نژادپرستانهای که در محیط اطرافتان میبینید، ایستادگی کنید. با احترام و قاطعیت به افرادی که چنین رفتارهایی دارند، تذکر بدهید و ساکت نمانید.
بهترین کتاب ها درباره نژادپرستی
- کتاب تولد یک جُرم اثر ترور نوا
کتاب تولد یک جرم شامل داستانهایی از دل دوران آپارتاید و پساآپارتاید در آفریقای جنوبی است؛ داستانهایی از نگاه و با قلم ترور نوآ (Trevor Noah) کمدین محبوب و مجری برنامههای تلویزیونی.
نوآ که در سال ۱۹۸۴ در آفریقای جنوبی به دنیا آمده است، در این کتاب، به شرح زندگی خود در دوران آپارتاید و آشفتگیهای بعد از پایان آن میپردازد. این کتاب که از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز است، به بهترین نحو سختیها و مشکلاتی را که مردم در آفریقای جنوبی با آن روبهرو بودند، به تصویر میکشد.
- کتاب راه دشوار آزادی اثر نلسون ماندلا
راه دشوار آزادی، خودزندگینامه نلسون ماندلا است که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد. این اثر جزئیات بسیار تأثیرگذاری را از فرایند ترقی او از یک فعال ضدآپارتاید به رهبر کنگره ملی آفریقا در اختیار خواننده میگذارد.
این کتاب، لحظات کلیدی و مهم زندگی او را بهعنوان بزرگترین مبارز آزادی قرن بیستم برجسته میکند. مطالعه زندگی قهرمانانه و شگفتانگیز نلسون ماندلا ما را در جریان فرازونشیبها و خاطرات زندگی یک قهرمان مبارز قرار میهد. علاوهبر آن درسهای آموزندهای درباره تاریخ نیز در اختیارمان میگذارد.
سخن آخر
نژادپرستی به مجموعه باورهایی گفته میشود که افراد متعلق به یک نژاد را برتر از دیگران و نژاد دیگر را پستتر بدانند. از لحاظ تاریخی ریشه این رفتار پلید را میتوان تا بیش از ۲۵۰۰ سال پیش ردیابی کرد. نمونههای آشنای نژادپرستی در دوران ما آلمان نازی و رژیم آپارتاید حاکم بر افریقای جنوبی است.
براساس باورهای نژادپرستانه یک قومیت یا نژاد را نسبت به نژادهای دیگر برتر یا پستتر دانسته میشوند. اعتقاد به چنین باورهایی در نهایت تبعیض نژادی، پیشداوری و رفتاری غیرمنصفانه نسبت به افراد یا جوامعی که به یک نژاد خاص تعلق دارند، را به دنبال دارند.
کتابهای چگونه یک ضد نژادپرست باشیم اثر ایبرام اکس کندی، تولد یک جرم اثر ترور نوا و راه دشوار آزادی اثر نلسون ماندلا آثاری ماندگار در این زمینه هستند. خلاصه هر سه کتاب را میتوانید در بوکاپو بخوانید و بشنوید.