اوپنهایمر مردی که آتش را به ارمغان آورد

اوپنهایمر؛ مردی که آتش را به ارمغان آورد

و اوپنهایمر جملات کتاب حماسی هندیان، مهابهاراتا را به یاد آورد: «اینک من خودِ مرگ شده‌ام… ویرانگر دنیاها»؛ زمانی که آزمایش اولین بمب اتمی جهان در برابر دیدگانش، با موفقیت انجام شد.

او فیزیکدان بزرگی است که نه برای خدمات درخشانش به فیزیک کوانتوم و نه برای یافته‌هایش در کیهان‌شناسی، بلکه برای ساخت بمب اتم، به نامی آشنا برای بسیاری از مردم جهان تبدیل شده است.

در این مقاله از مجله بوکاپو می‌خواهیم درباره این دانشمند تاثیرگذار بیشتر بدانیم و با زندگی او و نقشش در ساخت بمب اتم آشنا شویم.

رابرت اوپنهایمر کیست و از زندگی او چه می دانیم؟

جولیوس رابرت اوپنهایمر (Julius Robert Oppenheimer) در ۲۲ آوریل ۱۹۰۴ در نیویورک‌سیتی در خانواده‌ای یهودی متولد شد.

پدرش از یهودیان آلمانی بود که در ۱۷ سالگی با دست خالی، بدون تحصیلات خاص و حتی بدون اینکه بتواند انگلیسی صحبت کند، از آلمان به امریکا مهاجرت کرده بود. با وجود این، پدر رابرت توانست وارد صنعت نساجی شود و پس از ۱۰ سال به یک تاجر و تولیدکننده ثروتمند تبدیل شد.

او در فضایی هنری بزرگ شد و به مدرسه رفت. یکی از دوستان دوران مدرسه‌اش در توصیف رابرت می‌گوید:«او بسیار خجالتی بود. با کوچکترین اتفاقی لپ‌هایش گل می‌انداخت. اما آنچه بیش از هرچیز در او بارز بود هوش سرشارش بود. خیلی زود همه می‌فهمیدند که این کودک چقدر با بقیه متفاوت است.»

در ۹ سالگی متون فلسفی را به زبان لاتین و زبان یونانی می‌خواند و به مواد معدنی و کانی‌شناسی علاقه‌مند بود. جالب آنکه براساس مشاهداتش در طبیعت نامه‌هایی را برای انجمن کانی‌شناسان نیویورک ارسال می‌کرد. نامه‌هایش آنچنان قوی و استخوان‌دار بود که انجمن فکر می‌کرد نویسنده نامه‌ها یک بزرگسال است و او را برای سخنرانی به انجمن دعوت کردند.

نابغه‌ای منزوی

اما این روح اندیشمند او، این ذهنی که همیشه درگیر و پر از دغدغه بود، اوپنهایمر نوجوان را به سمت انزوا می‌برد. هیچ مشغولیت و فعالیتی که شبیه همسن‌ و سالانش باشد انجام نمی‌داد و به همین دلیل هم مورد تمسخر قرار می‌گرفت. اما خانواده‌اش به نبوغ او ایمان داشتند.

رابرت بعدها گفت «اعتماد و ایمانی که خانواده‌ام به من داشتند را به غروری ناخوشایند تبدیل کرده‌ام… غروری که بدون‌شک دیگران را از من می‌رنجاند.»

اوپنهایمر در کودکی با بقیه متفاوت بود

رابرت جوان در ۱۸ سالگی به کالج هاروارد رفت تا در رشته شیمی تحصیل کند. مشخصاً روزهای تحصیلش در این رشته چندان برایش خوشایند نبود. این دوران که برای او سرشار از پوچی و بیهودگی بود، به حدی تأثیر نامطلوبی روی او گذاشت که در نامه‌ای به دوستش آرزوی مرگ کرد!

او پس از اتمام این دوره به دانشگاه کمبریج رفت و تحصیل در رشته فیزیک و به طور خاص مطالعات اتمی خود را آغاز کرد. استادش از او کار‌های عملی آزمایشگاهی می‌خواست و اوپنهایمر از این کار بیزار بود؛ به طوری که در یکی از نامه‌هایش نوشته «اوضاع خوبی ندارم. آزمایشگاه واقعا ملال‌آور است و من به معنای واقعی کلمه برای این کار ساخته نشده‌ام. اصلاً نمی‌توانم چیزی یاد بگیرم.»

به تدریج اوضاع بدتر شد و کار به جایی رسید که سیبی را به مواد شیمیایی سمی آغشته کرد و آن را روی میز استادش گذاشت؛ به امید آنکه استادش سیب را بخورد. البته استاد از توطئه دانشجو جان به در برد ولی ادامه تحصیل رابرت در کمبریج منوط به مراجعه به روان‌شناس شد.

روانشناس تشخیص ابتلا به سایکوز را داده بود ولی درمان‌ها تأثیر خاصی بر روی او نداشتند. بعدها گفت که در این دوران واقعاُ می‌خواست به زندگی‌اش خاتمه دهد.

اما سرانجام، مسیرش را پیدا کرد

جالب است که اگرچه روان‌درمانی به کار او نیامد، ادبیات به دادش رسید. کتاب «در جست‌وجوی زمان از درست‌رفته» اثر مارسل پروست را خواند و آن را بازتابی از وضعیت ذهنی خودش یافت. این موضوع باعث نوعی اطمینان خاطر برای او شد و پنجره‌ای را به سوی وجه مهربان‌تر زندگی برای او باز کرد.

بخشی از کتاب که تأثیر عمیقی بر وی داشت درباره این بود که «بی‌تفاوتی در قبال رنج دیگران» می‌تواند «شکلی هولناک و ابدی از قساوت قلب» باشد. مسئله رویارویی با رنج به عنوان دغدغه همیشگی‌اش باقی ماند. او را در باقی عمرش به متن‌های معنوی و فلسفی علاقه‌مند کرد و در نهایت نقش چشمگیری در کاری داشت که با آن مشهور شد.

او در سال ۱۹۲۶ کمبریج را به مقصد دانشگاه گوتینگن آلمان را ترک کرد تا در آنجا زیر نظر ماکس بُرن، فیزیکدان مشهور برنده جایزه نوبل، دوره دکترایش را بگذراند. گوتینگن یکی از مهم‌ترین مراکز تحقیقاتی در حوزه فیزیک نظری بود و رابرت در آنجا فرصت آشنایی با دانشمندان بزرگی همچون ورنر هایزنبرگ، ولفگانگ پاولی و انریکو فرمی را پیدا کرد.

وی در ۲۳ سالگی مدرک PhD خود را دریافت کرد. مقالات متعددی در اروپا به چاپ رساند که نقش بسیار مهمی در پیشبرد مکانیک کوانتومی داشت.

پس از مدتی به امریکا بازگشت و در دانشگاه برکلی به تدریس پرداخت. در این دانشگاه بود که از نزدیک با کسانی کار می‌کردند که به دنبال طراحی آزمایش‌های جدید و تفسیر نتایج آنها در حوزه تابش‌های کیهانی و واپاشی هسته‌ای بودند.

اوپنهایمر در پروژه منهتن چه نقشی داشت؟

این فیزیکدان در برکلی به تدریس و تحقیق مشغول بود تا اینکه آرام آرام در آغاز دهه ۴۰ آوازه سلاح اتمی در جهان پیچید. زنگ خطر در مجامع علمی به صدا درآمده بود و حساسیت‌های فیزیک‌دانان نسبت به گسترش سلاح‌های اتمی افزایش یافته بود.

آلبرت انیشتین نامه‌ای (مشهور نامه انیشتین- زیلارد) به رهبران و سیاستمداران ارشد امریکایی نوشت و در آن خطر دستیابی آلمان نازی به سلاح اتمی را گوشزد کرد. این دانشمند بزرگ پیشنهاد داد دولت ایالات متحده نیز برای فعالیت‌های هسته‌ای مستقل دست به کار شود.

خلاصه کتاب زندگی و جهان انیشتین
مردی که جهان را برای همیشه تغییر داد.
والتر ایزاکسون
در ۴۷ دقیقه مطالعه کنید
مشاهده کتاب زندگی و جهان انیشتین

به راستی چه چیز انیشتین را به چنین کاری واداشت؟ آیا انیشتین از حامیان بمب اتمی و کشتار بود؟ کتاب زندگی و جهان انیشتین می‌تواند دیدگاه عمیق‌تری به شما درباره زندگی او بدهد.

فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور، نسبت به این نگرانی‌ها پاسخ داد و پروژه منهتن شکل گرفت؛ برنامه تحقیق و توسعه ایالات متحده امریکا به همراه انگلستان و کانادا، برای دستیابی به سلاح اتمی در طول جنگ جهانی دوم.

این پروژه به سرپرستی یکی از ژنرال‌های ارتش امریکا به نام لسلی گرووز انجام می‌شد. گرووز مقامات ارشد خود را مجاب کرد که تنها کسی که می‌تواند این پروژه را به سرانجام و هدف نهایی خود برساند، رابرت اوپنهایمر است.

فرانکلین روزولت پروژه منهتن را آغاز کرد

با تلاش‌های گرووز دولتمردان امریکایی که در ابتدا به دلیل تمایلات کمونیستی این دانشمند، چندان به او خوش‌بین نبودند، در نهایت به او اعتماد کردند و فیزیکدان قصه ما به‌عنوان سرپرست آزمایشگاه لوس آلاموس انتخاب شد.

بدون شک رابرت از این موضوع خوشحال بود. در آن زمان به دوستی گفت «هرگونه ارتباطات کمونیستی‌ را قطع می‌کنم. نمی‌خواهم هیچ چیز مانع سودمندی من برای ملت شود.»

آغاز پروژه به رهبری اوپنهایمر

آزمایشگاه ملی لوس آلاموس که به عنوان شاخه علمی پروژه منهتن فعالیت می‌کرد، در آن زمان با نام «پروژه Y» شناخته می‌شد. رابرت سرپرستی این آزمایشگاه را برعهده گرفت. او در لوس آلاموس هم مانند هر جای دیگر روش خلاف جریان و چند بعدی خودش را اعمال کرد.

یکی از همکارانش بعدها نوشت که رابرت نه تنها دانشمندان را به خدمت گرفت بلکه یک نقاش، یک فیلسوف و چند آدم بی‌ربط دیگر را استخدام کرد. حس می‌کرد که یک جامعه متمدن بدون اینها کامل نخواهد بود.

در نهایت تلاش‌های اعضای این پروژه به ثمر رسید. در ساعات آغازین بامداد روز ۱۶ جولای ۱۹۴۵ او در مرکز کنترل، در پناهگاهی بتونی در انتظار لحظه‌ای نشست که دنیا را برای همیشه تغییر ‌داد. ۱۰ کیلومتر آن طرف‌تر در صحرای جورنادا دل موئرتو در ایالت نیومکزیکو اولین آزمایش بمب هسته‌ای جهان با اسم رمز «ترینیتی» به وقوع پیوست.

انفجاری رخ داد که نورش خورشید را تحت‌الشعاع قرار داد. با نیروی مخربی معادل ۲۱ هزار تن تی‌ان‌تی، بزرگترین انفجاری بود که بشر تا آن زمان به چشم دیده بود. پس‌لرزه‌های آن تا ۱۶۰ کیلومتر دورتر از محل آزمایش احساس شد. با صدای غرشی که فضا را دربرگرفت و ابر قارچی که به آسمان برخاست.

اولین بمب اتم زیر نظر اوپنهایمر ساخته شد

رابرت بالاخره نفس راحتی کشید. همکارش که او را از دور می‌دید، او را اینگونه توصیف کرد:«هرگز قدم برداشتنش را فراموش نمی‌کنم. چنان از ماشین پیاده شد که انگار از دوئلی بزرگ برگشته است… کار خودش را کرده بود.»

در مصاحبه‌ای در سال‌های ۱۹۶۰، ابعادی تازه از احساساتش در آن زمان رو کرد. او گفت که لحظاتی بعد از انفجار،‌ سطری از متن هندوی بهاگاواد گیتا به ذهنش خطور کرد که می‌گفت «اکنون من خود مرگ شده‌ام، ویرانگر دنیاها.»

سال های پایانی زندگی اوپنهایمر، آمیزه ای از رنج و افتخار

بعد از آزمایش اتمی، حال و روز عجیبی داشت. روز به روز افسرده‌تر می‌شد. یکی از دوستانش می‌گفت «در دو هفته بعد از آزمایش رابرت خیلی ساکت و متفکر بود، چون می‌دانست چه اتفاقی قرار است بیفتد».

یک روز صبح صدای او را شنیدند که با لحنی تاسف‌بار (اما با نگاهی از بالا به پایین) برای سرنوشت ژاپنی‌ها اظهار ناراحتی می‌کرد. ژاپنی‌هایی که کمتر از یک ماه بعد از آزمایش ترینیتی در هیروشیما و ناگاساکی برای اولین بار در تاریخ با بمب اتمی کشته شدند.

خلاصه کتاب هیروشیما
اتفاقات هیروشیما از زبان بازماندگان انفجار هسته‌ای
جان هرسی
در ۳۰ دقیقه مطالعه کنید
مشاهده کتاب هیروشیما

او به همکارانش می‌گفت که به عنوان دانشمند مسئول نحوه استفاده از بمب نیستند و تنها دارند کارشان را انجام می‌دهند. اگر خونی ریخته شود مسئولیتش با سیاستمداران خواهد بود.

با وجود این، به نظر می‌رسد بعد از استفاده از بمب اتمی در ژاپن، اعتقاد و اطمینان اوپنهایمر به این دیدگاه متزلزل شد. هرچند می‌دانست که استفاده از این سلاح مرگ‌بار، تنها راه ممکن برای توقف جنایات جنگی وحشتناکی بود که از ارتش امپراتوری ژاپن سر می‌زد.

پس از پایان جنگ

او در دوره عضویتش در کمیسیون انرژی اتمی، مخالف ساخت تسلیحات بیشتر بود؛ از جمله بمب قوی‌تر هیدروژنی که کارهای او راه را برای ساختش هموار کرده بود. او تسلیحات هسته‌ای را ابزاری برای «خصومت، غافلگیری و وحشت» و صنعت تولید سلاح را «کاری شیطانی» توصیف کرد.

این موضع‌گیری‌ها در کنار باورهای کمونیستی پیشینش، باعث شد که دولت آمریکا درباره وفاداری او تردید کند. مجوز امنیتی او را در سال ۱۹۵۴ لغو کند. لغو این مجوز به معنای پایان همکاری با دولت امریکا در پروژه‌های سری و نظامی بود.

بعد از جنگ همواره با احساساتی دوگانه دست به گریبان بود: غرور و افتخار برای دستاورد فنی ساخت بمب هسته‌ای و عذاب وجدان ناشی از خطرات آن در آینده. بارها گفته بود ساخت بمب هسته‌ای اجتناب‌ناپذیر بود. در ۲۰ سال آخر عمرش مدیر «موسسه مطالعات پیشرفته» در پرینستون در ایالت نیوجرسی بود و آنجا با انیشتین و فیزیکدان‌های دیگر کار می‌کرد.

وی که از نوجوانی به شدت سیگاری بود،‌ چند بار در طول عمرش مبتلا به بیماری سل شد. او سال ۱۹۶۷ در سن ۶۲ سالگی از سرطان حنجره درگذشت. در سال ۱۹۶۳ دولت آمریکا به نشانه اعاده حیثیت سیاسی، جایزه «انریکو فرمی» را به او اعطا کرد و ۵۵ سال بعد از مرگش در سال ۲۰۲۲ تصمیم لغو مجوز امنیتی او را اشتباه خواند و بر وفاداری‌اش صحه گذاشت.

آثار ارزشمندی که درباره اوپنهایمر تولید شده اند

حتماً شما هم این روزها نام این دانشمند را بیشتر از گذشته می‌شنوید و دلیلش چیزی نیست جز آخرین اثر سینمایی کریستوفر نولان کارگردان صاحب‌نام امریکایی به نام «Oppenheimer».

این فیلم که در جولای ۲۰۲۳ اکران شده است به زندگی سوژه این مقاله می‌پردازد و بخش‌هایی از زندگی او را که در ارتباط با پروژه منهتن و ساخت بمب اتم بوده است را به تصویر می‌کشد. این فیلم تحسین منتقدان را برانگیخته است و بسیاری این اثر را بهترین ساخته کریستوفر نولان می‌دانند.

اثر دیگری که زندگی وی را شرح می‌دهد، کتاب «پرومته امریکایی» است. این کتاب به قلم کای برد و مارتین شروین در سال ۲۰۰۵، پس از ۲۵ سال تحقیق درباره ابعاد زندگی او به چاپ رسید. کتاب پرومته امریکایی، موفق شد جایزه پولیتزر در زمینه زندگی‌نامه را کسب کند. مبنا و اساس ساخت فیلم نولان نیز همین کتاب است.

سخن آخر

رابرت اوپنهایمر را پدر بمب اتم نامیده‌اند. تلاش‌های علمی و تحقیقاتی او در پروژه منهتن سرانجام به اختراع بمب اتم منجر شد. سلاح مرگباری که در هیروشیما و ناگاساکی جان انسان‌های بی‌شماری را گرفت و هرچند از آن برای پایان دادن به جنگ‌جهانی دوم استفاده شد، اما هنوز هم خطر آن، بشریت را تهدید می‌کند.

آیا از مطالعه این مقاله لذت بردید؟ با مراجعه به دسته‌بندی تاریخ در وبسایت و اپلیکیشن بوکاپو، می‌توانید خلاصه پرفروش‌ترین و جذاب‌ترین کتاب‌ها در حوزه تاریخ و سرگذشت بشر را بخوانید و بشنوید. خلاصه‌کتاب‌های بوکاپو در موضوعات و دسته‌بندی‌های مختلف در دسترس شما قرار دارند.

سوالات متداول
اوپنهایمر کیست؟

رابرت اوپنهایمر فیزیکدان امریکایی است که در مکانیک کوانتوم و فیزیک هسته‌ای پیشگام بود. او به عنوان مدیر پروژه منهتن که برنامه امریکا برای ساخت سلاح اتمی بود، فعالیت می‌کرد.

تأثیرگذارترین اقدام اوپنهایمر در جنگ جهانی دوم چه بود؟

اوپنهایمر با مدیریت پروژه ساخت بمب اتمی و انجام تحقیقات و طراحی‌های مربوط به آن، سهم بزرگی در جنگ جهانی دوم و آینده جهان داشت. براساس تلاش‌های او و تیمش اولین بمب اتمی جهان ساخته شد و پس از یک ماه این بمب‌ها در ژاپن به کار گرفته شدند.

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید:

One thought on “اوپنهایمر؛ مردی که آتش را به ارمغان آورد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *