در یک صف طولانی منتظر رسیدن نوبتتان هستید. نه همصحبتی دارید، نه کتابی برای مطالعه و نه دیگر بالا و پایین کردن شبکههای اجتماعی برایتان جذابیت دارد. این یکی از موقعیتهایی است که در آن حالت ملال را تجربه میکنید. حسی آشنا و تجربهای شایع در میان مردم سراسر جهان.
کمتر میبینیم در مورد آن صحبتی به میان آید یا نگاهی تخصصی به آن شده باشد. در این مقاله از مجله بوکاپو قصد داریم این مسئله را با نگاهی علمی و روانشناختی مورد بررسی قرار دهیم و با علتهای بروز آن و راه رهایی از این ملالتها آشنا شویم. با ما همراه باشید.
ملال چیست؟
مدتهاست که فلاسفه و دانشمندان به دنبال بررسی و درک مسئله ملال بودهاند اما جامعه علمی و روانشناسی، علیرغم شیوع بالای آن، توجه کمی به این موضوع داشته است.
این وضعیت زمانی رخ میدهد که نمیتوانیم راهی به جلو پیدا کنیم؛ زمانهایی که میخواهیم کاری کنیم کارستان اما در عین حال تمایلی به انجام دادن کارهایی که در دسترسمان هستند، نداریم.
میتوان آن را به شکل دیگری نیز تعریف کرد: نوعی «بیتابی» و «بیقراری» برای انجام دادن کاری که بتواند رضایتمان را جلب کند و ما را سرِ کیف بیاورد. بنابراین، نشاندهنده یکی از ابعاد مهم انسان بودن است: نیاز انسانها به مشغول بودن با دنیای اطرافشان.
در اواسط قرن نوزدهم اولین تلاشها برای بررسی روانشناختی مفهوم ملال آغاز شد. برداشتهای اولیهای که از مطالعات این محققان حاصل شد آن را محصول تمایل به انجام فعالیتی رضایتبخش و ناتوانی از انجام این عمل میدانست. بر این اساس، بروز این حالت نشان میدهد که از نظر ذهنی مشغولیتی نداریم.
فلاسفه اگزیستانسیالیست اولین دانشمندانی بودند که به نقش «معنا» در ملالتها توجه کردند. سورن کییرکگارد از فیلسوفان بنیانگذار اگزیستانسیالیسم، این وضعیت را به تلاش برای یافتن یا خلق معنا مرتبط میداند. وقتی نمیتوانیم معنایی پیدا کنیم، خود را موجودی ضعیف میدانیم و احساس ناتوانی، این حالت روحی را بیدار میکند.
ملال، تنیده در روزمرگی
ملال همواره در طول تاریخ با روزمرگیهای معمولی رابطهای تنگاتنگ داشته است. یعنی زمانی که احساس میکنیم روزها و شبها از پیِ هم میآیند و میروند و همهچیز در تکراری بیپایان ادامه مییابد. چون هیچ چیزی نمیتواند ما را به ۱۰۰ درصد رضایت درونی برساند، تلاشهای روزمرهمان نیز بیمعنا جلوه میکند.
این مفهوم تا حدی متناقض نیز به نظر میرسد: از یک سو باعث میشود همهچیز بیمعنا به نظر برسد و از سوی دیگر ما را به جستجوی چیزی جدید و معنادار فرامیخواند.
براساس دیدگاه روانکاوی کلاسیک، امیال ما که زیرِ لایههای عمیقِ اجتماعی شدن مدفون شدهاند، برایمان ناراحتکننده و ترسناک هستند. ما برای مقابله با این امیالِ ناخواسته و نامطلوب این است که آنها را از ذهنمان بیرون کنیم.
اما وقتی این امیال را از میدان به در کردیم، حس قدرتمندی در درونمان بیدار میشود که میخواهد دست به کاری بزنیم اما چون دقیقاً نمیدانیم آن کار چیست، احساس عجز میکنیم.
برای درک بهتر این احساس کمتر شناختهشده، مطالعه کتاب فلسفه ملال را پیشنهاد میکنیم.
چه زمانی احساس ملال گریبانمان را میگیرد؟
بنابر آنچه تا به اینجا گفته شد میتوان گفت این احساس زمانی رخ میدهد که:
- میخواهیم دست به کاری بزنیم اما در عین حال نمیخواهیم هیچ کاری انجام بدهیم. در واقع نمیتوانیم میل به انجام کار را در خود بیدار کنیم.
- ظرفیتهای ذهنی، مهارتها و استعدادهایمان به کار گرفته نمیشود، یعنی از نظر ذهنی بیکار هستیم.
گاهی، در موقعیتهای خاص ممکن است این دو عامل که اساسیترین مؤلفههای ملال هستند، بیش از پیش بروز پیدا کنند:
یکنواخت بودن شرایط
موقعیتهایی که فاقد دو عنصر تغییر و تنوع هستند، برای ما جذابیتی ندارند. کارهای یکنواخت کسلکنندهاند؛ زیرا نیاز به توجه ما دارند اما نه آنقدر که بتوانند تمام ظرفیت ذهنی ما را به خود اختصاص دهند.
در دهه ۱۹۳۰ محققان معتقد بودند که با افزایش روند ماشینی شدن، کارگران مجبور به انجام فرایندهای تکراری شدهاند و این کارها ملالی اجباری را برای کارگران به وجود آوردهاند؛ چرا که در این کارها مشغولیت ذهنی به حداقل رسیده است.
نداشتن کنترل و حق انتخاب در فعالیتهای روزانه
در مطالعهای در دانشگاه الد دومینیون، محققان میخواستند بدانند آیا محدودیت و اجبار میتوانند باعث ملال شوند یا خیر. در این مطالعه شرکتکنندگان به دو گروه تقسیم شدند و گروه اول یک فعالیت یکنواخت را تا زمانی که خودشان دوست داشتند انجام میدادند اما گروه دوم همان کار را باید تا زمانی که محققان میخواستند ادامه میدادند.
نتیجه مطالعه نشان داد علیرغم اینکه هر دو گروه دقیقاً مدتزمان یکسانی را به آن کار اختصاص داده بودند، اما گروه اول کمتر احساس ملالت کردهاند.
فقدان تمرکز و توجه
افرادی که مبتلا به بیماریهایی هستند که در تمرکز کردن مشکل دارند، اغلب دچار این احساس میشوند. برای مثال تحقیقات نشان داده است افرادی که دچار اختلال نقص توجه – بیشفعالی هستند، بیش از سایرین در معرض آن قرار دارند.
این افراد به کارهایی نیاز دارند که به شدت توجهشان را جلب و حفظ کند، چون خودشان باید تلاش زیادی برای متمرکز ساختن توجهشان انجام دهد.
در صورتی که شما هم از عدم تمرکز رنج میبرید، مطالعه خلاصه کتاب ذهن حواس جمع میتواند شما را یاری کند.
فقدان خودکنترلی و خودفرمانی
خودکنترلی برای داشتن یک زندگی منظم و متعادل ضروری است و به معنای مشخص کردن اولویتها و تبدیل آنها به اهدافی قابلاجرا است که میتوانیم با موفقیت دنبالشان کنیم.
خودفرمانی به معنای توانایی به کار گرفتن خودکنترلی در اعمالمان است. اینکه بدانیم چه میخواهیم، باید چه کارهایی انجام دهیم و افکار و احساساتمان را به گونهای تنظیم کنیم که بتوانیم آن کار را انجام دهیم.
اگر بیهدفی و خواستههای بیهوده را از دلایل دچار شدن به ملالتها بدانیم، بنابراین ناتوانی در خودفرمانی یکی از عوامل اصلی بروز آن است.
راه رهایی از ملال
احتمالاً همه ما آن را احساسی منفی میدانیم و اصلاً از اینکه باید چنین احساسی را تجربه کنیم گلهمندیم. اما در واقع، فراخوانی است برای دست به کار شدن و عمل کردن.
اما آنچه مهم است نحوه پاسخگویی به این فراخوان است. ما میتوانیم روی این احساس سرپوش بگذاریم و خودمان در اینترنت و شبکههای اجتماعی غرق کنیم یا به دنبال هیجانها و محرکها برویم.
اما در نهایت این کارها یا پرمخاطرهاند، یا بیارزش یا کمدوام. باید بیاموزیم که هرچند توانمندیها و امکاناتمان محدود است، اما نباید مغلوب شرایط شویم و تا جایی که میتوانیم زمام امور را در دست بگیریم.
در واقع باید «فعال بودن و عاملیت» خود را افزایش دهیم. نباید در دام فعالیتهای ساده بیفتیم و بخواهیم هرچه سریعتر از شر ملالتها خلاص شویم.
هرچه بیشتر به راهحلهای موقتِ بیرونی مجال بدهیم، در درازمدت خلاقیت، فعالیت و عاملیتمان را از دست میدهیم و در برابر آن آسیبپذیرتر میشویم.
برخی راهکارهای درونی قدرتمند که میتوانند در برابر آن به کمکمان بیایند، عبارتند از:
غرقگی
چندین سال پیش میهای چیکسنتمیهایی به بررسی رضایت درونی و شادی افراد پرداخت. تحقیقات مفصل و دقیق او در نهایت نشان داد تمام افراد با هر شغل و مشغولیتی، زمانی بیشترین رضایت را دارند که به دلیل مشغولیت ذهنی زیاد از همه کناره گرفته بودند.
شرکتکنندگان مطالعه از این وضعیت به غرقشدن در کار یا غرقگی تعبیر کردند. در حالت غرقگی، خودآگاهی رنگ میبازد و این به معنای از بین رفتن اضطراب است. به علاوه احساس رهایی از زمان نیز در وضعیت غرقگی کاملاً مشهود است و اینها همه در تقابل با احساس ملال قرار دارند.
تقویت حس کنجکاوی
کنجکاوی وضعیتی است در مقابل ملال و پرورش آن میتواند شیوه خوبی برای کنترل آن باشد. کنجکاوی محرک ما برای کندوکاو جستجو در محیط اطرافمان است و این باعث میشود قدرت خلاقیت و عاملیتمان افزایش پیدا کند.
استراحت
شاید در نگاه اول استراحت و آرامش مفهومی مشابه و حتی یکسان با ملالتها به نظر برسد. اما اینگونه نیست. آرامش به این معناست که تمایلات ارضانشدهای وجود ندارد و در نتیجه میل به انجام کاری که نمیدانید چیست در آن وجود ندارد (و از این منظر دقیقاً در مقابل آن قرار دارد.)
بنابراین اگر خودتان را به یک استراحت عمیق به ویژه در طبیعت دعوت کنید و سعی کنید از محیط شهری و دغدغههای زندگی شلوغ شهری رها شوید، احتمالاً میتوانید رهایی از این حس آزاردهنده را نیز تجربه کنید.
سخن آخر
ملال احساسی است همهگیر که در واقع به معنای میل شدید به انجام کار اما در عین حال عدم تمایل به انجام کارهایی که در دسترسمان است. این وضعیت در زمانهایی که در شرایط یکنواختی قرار میگیریم و کنترل و انتخابی نداریم رخ میدهد. غرقگی، استراحت و آرامش عمیق و کنجکاوی میتواند ما را از شر آن برهاند.
ملال زمانی رخ میدهد که میخواهیم کاری کنیم اما در عین حال تمایلی به انجام دادن کارهایی که در دسترسمان هستند، نداریم.
برای غلبه بر ملال باید فعالیت و عاملیت خود را تقویت کنیم و به راهحلهای درونی روی بیاوریم. غرقگی و مشغولیت ذهنی زیاد، استراحت عمیق و تقویت حس کنجکاوی برای غلبه بر ملال موثر هستند.
من به مدت دو هفته دچار ملال شده بودم و حقیقتا نمیدونستم چرا اینجور شدم. با خوندن این محتوا متوجه شدم که بهدلیل سه ماه کار مداوم و استراحت ندادن به خودم دچار ملال شده بودم که با کمک همین مقاله تونستم راههای رهایی ازش رو پیدا کنم. سپاسگزارم بوکاپوی عزیز ❤️
خیلی خوشحال شدیم که این پیام رو ازت گرفتیم نگین عزیز.
امیدواریم که بتونیم همیشه کمککننده باشیم. همچنین امیدواریم که دیگه این حس رو تجربه نکنی و همیشه در آرامش و سلامت کامل باشی.