مرگ. [مَ] (اِ) اسم از مردن. فنای حیات و نیست شدن زندگانی. پایان چرخه زندگی زیستی موجودات زنده، توقف برگشتناپذیر علایم حیاتی انسان.
دانستن و توان فهمیدن و درک کردن، شاید بزرگترین موهبت آدمی است. اما دانستن بهای گزافی نیز دارد؛ میدانیم که آدمی میبالد، به اوج شکوفایی میرسد اما روزی ناگزیر میپژمرد و میمیرد. میدانیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم، در نهایت باید رخت بربندیم و با دنیای وجود خداحافظی کنیم.
فناپذیری موضوعی است که از ابتدای تاریخ در فکر آدمی رسوخ کرده است و دست از سرمان برنمیدارد؛ همچون زخمی که هرگز التیام نمییابد. در این مقاله از مجله بوکاپو میخواهیم بیپرده درباره این ترس همیشگی، اهمیت آن در فلسفه و مقابله با اضطراب و وحشت حاصل از آن صحبت کنیم.
ترس از مرگ؛ بزرگترین هراس بشر
زیگموند فروید، روانشناس شهیر اتریشی، مرگ را «آن مجهول بزرگ و موحشترین بداقبالیها» مینامد، چیزی که همه ما باید به آن آگاه و هشیار باشیم. فروید میگوید همه ما یک بار مردن به طبیعت بدهکار هستیم.
یکایک ما، مرد و زن، پیر و جوان، از پایان زندگی میهراسیم. این ترس خود را به اشکال گوناگون نشان میدهد، گاهی حتی خودش را در پشت پرده اعمال دیگر پنهان میکند.
چنین ترسی در برخی افراد به صورت غیرمستقیم بروز پیدا میکند، در برخی دیگر یک بیقراری مدام و همیشگی است که به شکل ناهنجاری روانی دیگری خودش را نشان میدهد، بعضیها هم این ترس را آنچنان زنده و پویا احساس میکنند راه را بر شادی و امید میبندد.
هراس مرگ در همه عمر با ماست، اما شدت و ضعف آن در زمانهای مختلف متفاوت است. کودکان درک دقیقی از این پدیده ندارند و صرفاً نشانههای فناپذیری را در طبیعت میبینند: گلی که خشک میشود، حیوانی که میمیرد، برگی که از درخت میافتد.
تا سن بلوغ این ترس ظهور و بروز چندانی ندارد اما در دوران بلوغ خود را با تمام قوا آشکار میکند. بسیاری از نوجوانان به مردن فکر میکنند و از راههای گوناگون به این ترس پاسخ میدهند. تماشای فیلمهای ترسناک، ترانههای طنزآمیز درباره این پدیده یا بازیهای ویدیویی خشونتآمیز از جمله این راهها هستند.
از قله زندگی تا سراشیبی پایان عمر
هر چه سن و سالمان بیشتر میشود، بیشتر این حقیقت را درک میکنیم که به سراشیبی پایان عمر نزدیک میشویم. میدانیم که راهمان به سوی زوال و نقصان است. اینجاست که دغدغه وفات هرگز از یادمان نمیرود.
این هراس شدید ممکن است تا جایی پیش برود که منجر به ترسی شدید و فلجکننده همراه با حملات اضطرابی، کابوسهای شبانه و استرس دائمی شود. چنین حالتی را هراس از مردن یا تاناتوفوبیا (Thanatophobia) مینامند.
پیشنهاد مطالعه: راهنمای عملی شناخت انواع فوبیا + علتها، علایم و درمانبا این همه فروید معتقد بود از آنجا که ما مردن را تجربه نکردهایم (به این معنا که طبیعتاً هرگز قبلاً نمردهایم) و از آنجا که این پدیده در ناهشیار ما وجود ندارد، نمیتوانیم در واقع از خود مرگ بترسیم.
بنا به نظر فروید، وقتی میگوییم از مردن میترسیم ممکن است از چیز دیگری بترسیم (مانند رهایی، تضادهای حل نشده گوناگون و غیرمنتظره) یا اینکه این ترس ممکن است نتیجهی احساس گناه باشد. اما فروید هم اذعان میکند که این هراس «بیشتر از آنچه میدانیم بر ما تسلط دارد».
اما اروین یالوم روانشناس مشهور اگزیستانسیالیست، نظر دیگری دارد. او اضطراب مردن را به تنهایی به رسمیت میشناسد و معتقد است ترس از پایان زندگی، مستقلاً وجود دارد و میتواند خود را به اشکال دیگر و در قالب اضطرابهای دیگر نشان دهد. در ادامه مقاله به این مسئله بیشتر خواهیم پرداخت.
اگر زیاد به مرگ میاندیشید و از این اندیشیدن، احساس ناامیدی میکنید، ممکن است با خلاصه کتاب مغازه خودکشی ارتباط برقرار کنید.
نگاهی به مرگ در فلسفه
فیلسوفان میگویند «انسان موجودی متناهی و محدود به فضا و زمان» است. به علاوه انسان تنها موجودی است که به محدودیتهای خود آگاهی دارد. او میداند که خواهد مرد و به همین دلیل نمیتواند درباره این وضعیت آزاردهنده و پوچ نیندیشد.
فلاسفه معتقدند گرویدن به ادیان مختلف که وعده جاودانگی پس از پایان عمر را میدهند، یکی از راههای گریز از این اضطراب جانکاه است. ما مردن را بزرگترین خطر برای حس تسلط خود به شمار میآوریم و دین ابزار اصلی فرهنگ ما برای سازگاری با سرنوشت محتوممان است.
اما اگر کسی به درستی این وعدهها باور نداشته باشد نیز، مسئله پایان زندگی همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند. فلسفه میکوشد با درک دنیا، درک خویشتن و دیگران و با بهرهگیری از قوای عقلانی خودمان بر ترس از آن غلبه کنیم. به گونهای که مونتی از فیلسوفان دوره رنسانس، فلسفه را یادگیری چگونه مردن میداند.
فیلسوفان دوران باستان
سقراط که از سرآمدان فلسفه در دوران یونان باستان است، یکی از فیلسوفانی است که درباره مرگ به خوبی سخن گفته است؛ آنگونه که برخی معتقدند سقراط فلسفه را تمرینی برای مردن میدانسته است.
جالب آنکه مرگ خود او (نوشیدن جام شوکران به دستور دولت به دلیل گمراه کردن جوانان و ترویج عقاید باطل) یکی از مشهورترین داستانهای تاریخ است که دستمایه آثار ادبی و هنری بسیاری شده است. سقراط از جمله کسانی بود که به جاودانگی و دنیای پس از مرگ باور داشت. او معتقد بود پس از مردن، به دیدار همه خوبیها و زیباییها میرود.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که سقراط پایان زندگی را روشی برای درک حقیقت میدانست. او معتقد است در زندگی اینجهانی خودمان تنها اندکی به درک حقیقت نزدیک میشویم و همین مقدار اندک هم زمانی حاصل میشود که جسم و تن خود را کمرنگ کنیم و رابطهمان با تن را به حد ضرورت کاهش دهیم.
اپیکور یکی دیگر از فلاسفه مشهور یونان باستان است که نامش با لذتجویی گره خورده است. او به فلسفه طبی معتقد بود و میگفت اگر پزشک تن را معالجه میکند، فیلسوف باید جان را مداوا کند.
او هدف فلسفه را رسیدن به زندگی شاد و آرام و کاستن از بدبختیهای بشر میداند؛ به بیان خود او فلسفه کمک میکند به آتاراکسیا (صلح و رهایی از ترس) و آپونیا (فقدان درد) دست بیابیم.
اپیکور علت اصلی همه بدبختیها را ترس از مردن میدانست. او میگفت تصور ترسناک پایان عمر، لذت بردن آدمی از زندگی را مختل میسازد. در نقل قولی از اپیکور آمده است که «مرگ به ما ربطی ندارد. زیرا تا زمانی که ما هستیم، مرگی در کار نیست و وقتی که پایان زندگی از راه میرسد دیگر ما وجود نداریم.»
دوران معاصر
اگرچه سخن اپیکور درست به نظر میرسد اما مسئله انسانها، نه خودِ مردن، بلکه آگاهی از آن و اضطراب بهسررسیدن عمر و نابود شدن هستی است.
در دوران معاصر، این فیلسوفان اگزیستانسیالیست هستند که بیش از دیگران درباره این پدیده سخن گفتهاند. همانگونه که در مقاله اگزیستانسیالیسم به زبان ساده اشاره کردیم، فلاسفه اگزیستانسیالیست اعتقاد دارند انسان در ابتدا هیچ است و با تصمیمهای ارادی و آزاد خود ماهیت خودش را شکل میدهد.
پیشنهاد مطالعه: اگزیستانسیالیسم به زبان سادهسارتر به عنوان یکی از مهمترین فلاسفه این مکتب، در بخشهای مهمی از آثار فلسفی خود درباره مرگ و نیستی سخن گفته است. سارتر معتقد است انسان همواره نیست. زیرا انسان برای خلق معنای زندگی خود همیشه به سوی امری نامعلوم پیش میرود.
انسان همواره در حال انتخاب و گزینش است و باید از میان انبوه گزینههای پیش رویش دست به انتخاب بزند. به همین دلیل همواره وضعیت او متغیر است. او به سوی تثبیت میرود اما به آن نمیرسد. این همواره پیش رفتن و به جایی نرسیدن، نشان میدهد که انسان، گونهای شناور در نیستی است و هستی او نوعی نبودن است.
با این مقدمه درباره جایگاه مرگ در فلسفه و آشنایی مختصری با نظرات فیلسوفان اگزیستانسیالیست، به بخش آخر که درباره اضطراب ناشی از آن در رواندرمانی اگزیستانسیالیست میپردازد، میرسیم.
اضطراب مرگ در روانشناسی اگزیستانسیال
بیتردید هر بار که میخواهیم درباره روانشناسی اگزیستانسیالیستی سخن بگوییم، باید از اروین یالوم پزشک و روانشناس مشهوری نام ببریم که با کتابهای خود در عرصه ادبی و روانشناختی این مکتب روانشناسی – فلسفی را توسعه داد.
از دیدگاه یالوم چهار اصل بنیادین وجود دارند که دغدغهها و تعارضات بشر را سبب میشوند:
- مرگِ گریزناپذیر
- آزادی (در مفهوم اگزیستانسیالیستی) و مسئولیتهای ناشی از آن
- انزوای وجودی
- پوچی
بنابراین مرگ و اضطراب ناشی از آن یکی از مفاهیم اصلی رواندرمانی اگزیستانسیالیستی است. یالوم در یکی از کتابهای مهم خود به نام خیره به خورشید، به طور کامل و مفصل درباره این اضطراب و اهمیت آن در اختلالات روانی بر اساس تجربیات بالینی خود سخن میگوید. یالوم اضطراب مردن را به سه نوع تقسیم میکند:
- اضطراب رخدادهای پس از مرگ
- اضطراب ناشی از رخدادهای حین جان دادن
- اضطراب ناشی از نیستی و نابودی (دلهره نیستی)
به عقیده یالوم دو نوع نخست مرتبط با فرایند فیزیکی پایان عمر هستند و اضطراب سوم مهمترین دغدغه وجودی انسان است. وقتی مردن را با نیستی یکی بدانیم، حس واماندگی در جهان هستی باعث اضطراب ما میشود. درمییابیم که تنها نیستی است که پایدار است و جهان هستی گرفتار تزلزل و بیثباتی است.
یالوم ریشه تنش و اضطراب را در درون افراد میداند و میگوید بین آگاهی فرد از پایان گریزناپذیر زندگی و علاقهاش به ادامه هستی، تنش به وجود میآید.
از سوی دیگر مرگ به معنای فروپاشی جهان یک فرد است و بدتر آنکه با مردن فرد، هم ناظر جهان و هم معنادهنده به آن (که بنا به عقیده اگزیستانسیالیستها خودِ فرد میباشد) هر دو میمیرند و شخص با نیستی مواجه میشود.
مواجهه یالوم با این پدیده و اضطراب ناشی از آن متأثر از مارتین هایدگر فیلسوف مشهور آلمانی، از بزرگترین فیلسوفان اگزیستانسیالیست است. براساس دیدگاه هایدگر هرچند خود مرگ ما را نابود میکند و حیات را از ما میگیرد اما آگاهی از آن ما را نجات میدهد. در واقع باید بین خودِ حادثه مردن و مرگآگاهی تفاوت قائل شد.
از دیدگاه یالوم آدمها همانطور که با سایر ترسها مواجه میشوند باید با ترس از مردن نیز مواجه شوند. آگاهی از آن و پذیرش آن، هرچند تلخ و دشوار، میتواند دیدگاه ما به زندگی و ارزشمندی آن را بسیار تغییر دهد.
آثار آگاهی از مرگ
ما با اذعان به محدودیت زندگی، ارزشمندی لحظه لحظه زندگی خود را درک خواهیم کرد و میفهمیم که همه لحظههای زندگی مهم و باارزش و تکرارناپذیر هستند.
شاید جمله معروف نیچه را شنیده باشید که میگوید هرآنچه مرا از پای درنیاورد، مرا قدرتمندتر میسازد. این جمله به نوعی بیانگر دیدگاه یالوم درباره این پدیده هم هست: اگر مرگاندیشی ما را از پا درنیاورد و اضطراب ناشی از آن ما را دچار اختلال نکند، و ما بتوانیم در مبارزه با اضطراب سربلند بیرون بیاییم، مرگاندیشی ما را برای زندگی بهتر نیرومندتر میسازد.
به طور خلاصه میتوان گفت که رواندرمانی وجودی معقتد است مرگاندیشی میتواند منشأ ایجاد نگرش آیندهنگر در انسان شود، به این معنا که انسان از خودش بپرسد در مدت زمان باقیمانده چه باید کرد؟
مرگ و زندگی توأمان با یکدیگر معنا مییابند و بدون اندیشه درباره پایان عمر، بخش عمدهای از شور و هیجان زندگی از بین میرود. اگر انسان عمر جاوید داشت، زندگی بیمعنا میشد و بسیاری از ارزشهایی که انسان برایش میجنگد خالی از معنا جلوه میکرد.
بنابراین در این رویکرد معنابخشی به زندگی یکی از مهمترین ثمرات اندیشیدن به آن است. مواجهه افراد با مرگ فرصتی است در جهت تغییر و تحول مثبت در زندگی و باعث میشود انسانها بتوانند در اولویتهایشان بازنگری کنند، از مسائل کماهمیت راحتتر بگذرند و به کارهایی که حسرت انجامش را دارند فکر کنند.
این مقاله را با جمله یکی از بیماران دکتر یالوم به پایان میبریم که به او گفته بود:«باید پیش از آنکه فرصت زندگی مییافتم، چشم در چشم مرگ میدوختم. باید میمردم تا زندگی کنم…»
سخن آخر
مرگ از دیرباز تاکنون یکی از مهمترین دغدغههای اندیشمندان و متفکران بوده است. مرگاندیشی و مرگآگاهی از ویژگیهای انحصاری انسان است که میتواند به ترس و اضطرابی عمیق منجر شود. اضطرابی که در رواندرمانی اگزیستانسیال به عنوان یکی از چهار دلیل اصلی تعارضات و اختلالات روانی به شمار میآید.
درک درست زندگی، این فرصت محدودی که به عنوان یک انسان برای تجربه جهان در اختیار داریم، میتواند به ما کمک کند با پایان عمر بهتر کنار بیاییم. مطالعه و افزایش آگاهی بهترین ابزار برای رسیدن به این هدف است. با مراجعه به وبسایت و اپلیکیشن خلاصه کتاب بوکاپو، دانش خود را در زمینههایی چون روانشناسی و جامعهشناسی و فرهنگ افزایش دهید.
کتابهای مغازه خودکشی اثر ژان تولی و کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ. خلاصه این دو کتاب را میتوانید در بوکاپو بخوانید و بشنوید.
فیلسوفان اگزیستانسیالیست از جمله افرادی هستند که بیش از دیگران به موضوع مرگ پرداختهاند. موضوع مرگ در آثار متفکرانی مانند فریدریش نیچه، ژان پل سارتر، مارتین هایدگر و روانشناسانی مانند اروین یالوم بسیار موردتوجه بوده است.