چگونه سلامت روان داشته باشیم؟ ما همیشه این سؤال را از خودمان پرسیدهایم، امّا کمتر پیش آمده است که در جواب این سؤال، تکنیکهای سلامت روان را اجرا کرده باشیم؛ یکی از دلایل عدم اجرای این تکنیکها این است که معنایشان را نمیدانیم و معمولاً به چشم یک نسخه همهفنحریف به آنها نگاه میکنیم. دلیل دوم این است که تعداد کمی از ما اجزای سلامت روان را میشناسیم و به همین دلیل هم نمیتوانیم به درستی این تکنیکها را اجرا کنیم.
امّا بوکاپو در این مقاله میخواهد تمام این مباحث را برای شما باز کند و دربارۀ آنها راهکارهایی تازه و عملی ارائه دهد. شاید شما این راهکارها را جایی نخوانده باشید، امّا باید بدانید که همۀ آنها در زندگی روزمره ما حضور دارند. هر کسی هم میتواند بر مبنای منطق درونی خودش این تکنیکهای انعطافپذیر را عملی کند.
اینکه الان در حال خواندن این مطلب هستید و تا اینجای کار آمدهاید، میتواند نشاندهنده علاقه شما به مباحث روانشناسی باشد. بنابراین، اگر میخواهید بیشتر در این زمینه بخوانید و بدانید، میتوانید خلاصه کتاب های روانشناسی را در وبسایت بوکاپو به صورت صوتی یا متنی مطالعه کنید.
سلامت روان چیست؟
سلامتی فقط به معنای نبود بیماری نیست. این مسئلۀ مهم، بعد دیگری نیز دارد که میتوان آن را بخش مثبت سلامتی دانست. سلامتی به معنای نبود مریضی، یک ایدۀ کلاسیک است و حتی در سالهای اخیر هم سازمان بهداشت جهانی سلامتی را چیزی فراتر معرفی کرده و آن را حالتی میداند که ترکیبی از رفاه جسمی، روانی و اجتماعی است.
حالا اگر ایدۀ بالا را معیار در نظر بگیریم، سؤال چگونه سلامت روان داشته باشیم؟ را میتوانیم به این شکل پاسخ بدهیم: ما نیاز به احساس آسایش ذهنی، درک و شناخت تواناییهای خود برای تحقق ظرفیتهای فکری و هیجانی داریم.
تکنیک های سلامت روان
مراقبت از خود و وفاداری نسبت به هر چیزی که باعث این مراقبت میشود، شرط رسیدن به سلامت روان است. سلامتی فقط با دوری از آنچه که به ما آسیب میزند ممکن نمیشود؛ چون انسان نیاز دارد که زندگیاش را با کارهای درست، ذرهذره بسازد. تکنیکهای سلامت روان دقیقا بخشی از این کارهای درست هستند؛ چون هنر خوب زندگی کردن را به ما هدیه میدهند.
بوکاپو در ادامه مطلب، انواع این تکنیکها را به شما آموزش خواهد داد. فقط یادتان باشد که عملیشدن این تکنیکها به اجرای هنرمندانۀ شما بستگی دارد. پس بهتر است سعی کنید که طراح زندگی تان باشید بهجای آنکه از دستورالعملهای از پیش موجود، اطاعت کنید.
تکنیک اول: تعیین اهداف زندگی و معنابخشی به آنها
ما چرا زندهایم؟ و برای چه چیزی در زندگی تلاش میکنیم؟ در یک کلام، هدف زندگی ما چیست؟ این سؤالات را صدها بار از خودمان پرسیدهایم و به کشف معنا و قوانین زندگی اقدام کردهایم. از طرفی خیلی کم پیش آمده است که سعی کرده باشیم برای وجود، رفتار و اهدافمان معناسازی کنیم. اینجا معناسازیکردن با کشف معنا در مقابل یکدیگر قرار میگیرند.
وقتی میگوییم «کشف»، انگار که چیزی از قبل، در یک زمانی خاص و در جایی وجود دارد و ما فقط باید آن را «پیدا» کنیم. از آن طرف، وقتی از «ساختن» حرف میزنیم در واقع، در حال صحبت از «خلقکردن» و «آفرینش» هستیم؛ پس در یک طرف ماجرا چیزی از پیش موجود قرار دارد و در طرف دیگر یک «امر نو» منتظر ماست.
شما کدام را انتخاب میکنید؟ آیا میخواهید معناها و اهداف زندگیتان را خودتان خلق کنید یا میخواهید سالها برای کشف آن وقت بگذارید. جواب این سؤال را هیچکس جز خودتان نمیداند اما باید گفت فکر کردن به این سؤال باعث اندیشیدن به معنای وجودتان و دلیل زندگیتان میشود. این تکنیک مهمترین تکنیک تقویت سلامت روان است چون نوع و آیین زندگی شما را مشخص خواهد کرد.
تکنیک دوم: رفتن به دل زندگی جمعی و برقراری ارتباط اجتماعی
«فقط برای خودت زندگی کن!»، «فقط خود تو هستی که میتوانی همه چیز را زیر و رو کنی!»، «تنها تو هستی که تعیین میکنی زندگیات چگونه باشد!»؛ این جملهها را همۀ ما شنیدهایم و در لحظۀ شنیدنش هم خیلی خوشمان آمده و برانگیخته شدیم. اما بعدش چه؟ آیا در زندگی پیچیدۀ امروز، میتوان فقط با همین نسخههای نصیحتگرانه سر کرد؟
در مواجهه با این سؤال لازم نیست به سرعت دنبال جواب بگردیم؛ بلکه کافی است یک لحظه مکث کنیم و نقش آموزش، فرهنگ، زندگی جمعی، شرایط اقتصادی و تاریخی را در نظر بگیریم. این عوامل، فردی ساخته شدهاند یا جمعی؟ جواب را خود شما میدانید. حتی همین زبانی که ما و شما با آن در حال نوشتن و خواندن این مطلب هستیم هم در زندگی جمعی خلق شده، پابرجا مانده و با خودش شعر، ادبیات، فلسفه و علم را ساخته است.
یک لحظه به کسی فکر کنید که با نسخۀ «فقط برای خودت زندگی کن!» تصمیم به زندگیکردن میگیرد، اما از آن سمت، وقتی مثلاً وارد دنیای کار میشود، میبیند این نسخه کار نمیکند. برای او چه اتفاقی میافتد؟ قطعاً سلامت روانش آسیب میبیند. او سرخورده میشود، چون واقعیت جور دیگری رخ داده است. او برای چیزی زمان و زندگی خرج کرده است که واقعیت و نامتقارنی های زندگی آن را پس میزنند. کمالگرایی پنهان در این جملهها بیآنکه بداند حتی میتواند او را فرسوده کند چون کمالطلبها بیاینکه بدانند افسرده میشوند.
اینجاست که باید گفت ما به زندگی جمعی و برقراری ارتباط اجتماعی نیاز داریم؛ چون انسان با دوستی و عشقورزی زنده است. انسان با ارتباط با دیگر انسانهاست که به شهروند یک جهان متمدن تبدیل شده است. رفتن به درون جمع آدمها، دیدن دنیاهای متفاوت آنها و یادگیری از تجربههایشان، همه و همه باعث توسعه فردی و رشد مهارتهای اجتماعی ما خواهد شد. همکاری با آدمها، لذت دوستی را در تحقق اهدافی که به همه سود میرسانند، ایجاد میکند. آنجاست که ما ارزش، اهمیت و جایگاه خودمان را در زندگی دیگران میفهمیم و همزمان از حمایت جمعی اطرافیانمان احساس آرامش میکنیم.
آیا به این مباحث علاقه دارید؟ پس خواندن خلاصه کتاب های روابط و مهارت های اجتماعی یکی از بهترین گزینهها برای شما خواهد بود.
تکنیک سوم: ساختن یک ذهن فعال و منظم
چیزی که انسان را از بقیۀ موجودات متمایز میکند، قدرت فکر کردن اوست. اندیشه، در دسترسترین و تجدیدپذیرترین توانایی انسان است. وقتی ذهن بتواند رفتار، موقعیت و چشماندازهای پیش رویتان را به بهترین شکل تجزیه و تحلیل کند، روان شما سالم میماند. این کار امّا به نظم و تمرین احتیاج دارد. البته این نظم نباید ساختگی باشد و باید از قواعدی پیروی کند که با شخصیت منحصربهفرد شما هماهنگ است. روان آرام زمانی میتواند با نظم خو بگیرد که انعطافپذیری رفتار با باور شما به تواناییهایتان شکل بگیرد.
از طرفی دگرگونی زندگی با جادوی نظم زمانی ممکن میشود که فعالیت ذهن را هدفمند به کار بگیریم و از هرز رفتنش جلوگیری کنیم. ما نباید سعی کنیم تمام جهان را در کاسۀ سرمان جا دهیم و یا اینکه ذره به ذرۀ جزئیات اطرافمان را ببلعیم؛ چون نتیجۀ این کار، چیزی جز ضربه به روانمان نخواهد بود. پس فعالیت ذهن و نظمدهی به این کار را باید بر اساس اهداف کلی زندگی ساماندهی کنیم تا از معنایی که به رفتارمان میبخشد، لذت ببریم.
تکنیک چهارم: توسعۀ فردی با مدیریت زمان
رشد فردی به بهرهمندی هدفمند و مدیریت زمان وابسته است. مدیریت زمان امّا با شروع کارها از شنبه یا یک برنامهریزی ریاضتکشانه حل نمیشود. چرا؟ چون زمان منتظر اتفاقات غیرقابل پیشبینی زندگی ما نمیشود. برنامهریزی شما باید چشمانداز داشته باشد و اهدافتان باید در افق این چشمانداز سر و شکل بگیرد. این کار شبیه حرکت کشتی در پهنۀ یک اقیانوس است، اگر که حرکت کشتی را فعالیت شما و اقیانوس را زمان در نظر بگیریم. اگر قبل از شروع حرکت بگویید باید در مدت زمان x مسیر y را طی کنم و اگر نشود شکستخورده هستم، آنگاه وقتی اقیانوس طوفانی شد مجبورید کشتی را غرق کنید.
پس راز مدیریت زمان این است که منطق زندگی خودتان را پیدا کنید و بر اساس آن به یک سبک زندگی خلاقانه برسید. با این کار هیچوقت آشفتگی و ناامیدی سراغتان نخواهد آمد.
تکنیک پنجم: آموختن امیدواری برای رسیدن به روانی سالم و البته واقعبین
تا به حال به این فکر کردهاید امید چیست و چرا امیدوار هستیم؟ اصلاً چه چیزی امید را میسازد؟ بیایید به این جواب فکر کنیم: امید، یک حالت درونی است که به ما میگوید آینده میتواند خوب باشد. پس امید به زمان و آینده مربوط میشود. ما امیدوار هستیم، چون آینده همیشه میتواند گذشته و حال را تغییر دهد. هر جا هم حرف از «تغییر» به میان بیاید حتما باید به «آزادی» فکر کرد. بله، درست فهمیدید! آزادی انسان است که امید را میسازد.
تکنیک ششم: مدیریت استرس و اضطراب با توسعۀ فردی و مجهزکردن خود
استرس و اضطراب بخشی از وجود انسان است. هیچکس نمیتواند این دو را کاملاً از بین ببرد و اصلاً تلاش برای از بین بردن آنها باعث اضطراب شدیدتر و کاهش اعتماد به نفس خواهد شد. ما حتی نیاز نداریم که این دو را با فشار آوردن به روان، کنترل کنیم. از طرفی حتی وجود میزانی از این دو حالت برای پیشبرد کارها لازم است.
آن چیزی که هر انسانی در موقعیتهای استرسزا و اضطرابآور نیاز دارد، مدیریت است. مدیریت این دو احساس هم زمانی ممکن میشود که علاوه بر پذیرش پاکنشدنی بودن آنها، نوع عملکردشان را بشناسیم. در خلاصه کتاب ذهن رها از اضطراب تکنیکهای بسیار مفید و کاربردی را برای مدیریت اضطراب میتوانید مطالعه کنید.
استرس، از ترسها و کمبود اعتمادبهنفس تغذیه میکند. اضطراب هم زمانی به وجود میآید که بخواهیم به تمام جوانب اتفاقات جهانمان مسلط باشیم و میدانید که این هم شدنی نیست. مدیریت این دو اما با دو راهکار و تکنیک، قابل اجراست:
- مجهزسازی خود: ما نمیتوانیم تمام موقعیتهایی را که زندگی پیش پایمان میگذارد پیشبینی کنیم و در مشتمان بگیریم؛ چون دنیا از مشت ما بزرگتر است. واقعیت این است که حتی یادگیری تمام و کمال آن چیزهایی که بلدیم هم ممکن نیست. اما آنچه که میتواند به ما کمک کند، مجهزسازی خود است؛ این کار با فکر کردن به مسائل بنیادی وجود انسان و زندگیاش ممکن میشود. مجهز شدن با واقعبینی، سنجش نقادانه و تحلیل رویدادها غنا میگیرد.
- رشد و توسعۀ فردی: یک بار از هر چیزی که باعث استرستان میشود یک چک لیست تهیه کنید. سپس آن تواناییهایی را که میتوانید کسب کنید در برابر هر گزینه قرار دهید. خواهید دید که حتی فرض کسب توانایی و تصور رسیدن به یک وضعیت پایدار، باعث آرامش میشود. از طرفی سرعت اعتماد به خود با یادگیری و کسب مهارت، خیلی بالا خواهد رفت. باید به این نکته هم توجه کرد که نباید از لذت رشد دادن خود و جریان دادن به زندگی غافل شویم.
با توجه به این دو نکتۀ ساده، امّا مهم، میتوانیم راه های مقابله با استرس و البته چگونگی اعتماد به نفس داشتن را بشناسیم. پس با توجه به این نکات میتوانید خیلی آرام و با تأمل، ظرفیتها و تواناییهای خود را ارزیابی و بعد هم به تدریج شروع به تغییر دادن شرایط کنید. یادمان نرود که هر رفتار هیجانی و زودگذری را باید پس زد؛ چون حیف است که شوق زندگی را ذرهذره با رشد دادن تواناییهایمان به خودمان نچشانیم.
تکنیک هفتم: توجه به سلامتی بدن، خواب و البته اوقات فراغت
آیا تا به حال از خودتان پرسیدهاید که: چرا با وجود اینکه از سلامت کامل جسمی برخورداریم، همچنان رمق نداریم؟ آیا شما هم از آن دسته افرادی هستید که بدن را مثل یک ماشین در نظر میگیرند که باید فقط از آن کار، سود و پول بیرون کشید؟ به هر صورت باید بدانیم یک تکنیک مهم برای حفظ سلامت روان، حفظ سلامت بدن است.
این مسئله نه تنها به ورزشهای مناسب و رژیمهای غذایی معقولانه، بلکه به خواب کافی و گذراندن اوقات فراغت نیاز دارد. بر همین اساس است که وقتی میگوییم با بدن خود مهربان باشید، منظورمان این است که باید روان و وجود خودتان را دوست داشته باشید. از طرفی، شما با حفظ سلامتی خود، مسئولیتتان در قبال دیگران یعنی خانواده، دوستان و جامعه را حفظ خواهید کرد؛ چون در دنیای امروز، سلامتی صرفا مسئله ای فردی نیست.
اجزای سلامت روان
سلامت روان دارای اجزا و ابعادی است که باید حواسمان به همۀ آنها باشد، وگرنه وجود خود را به خطر خواهیم انداخت. از اجزای سلامت روان با عناوینی مثل عناصر، بنیادها یا مؤلفههای سلامت روان هم یاد شده است. همین نشان میدهد که چقدر حضور هماهنگ این موارد برای رسیدن به یک زندگی پایدار و پویا مهم است. به طور کلی، شش مورد زیر را اجزای سلامت روان میدانند:
- پذیرش خود
- ارتباط با دیگران
- استقلال فردی
- تسلط بر محیط
- هدفداشتن در زندگی
- رشد فردی
در واقع، شادی و رضایت از زندگی زمانی ممکن میشود که هر کدام از اجزای بالا را بهعنوان پایههای سلامت روان در نظر بگیریم.
حرف آخر
سلامت روان نباید فقط زمانی که احساس ناراحتی یا ناامیدی میکنیم، اهمیت پیدا کند. بهعلاوه، لازم است این باور که سلامتی را فقط و فقط بر اساس سلامت و بهداشت جسم تعریف میکنند کنار بگذاریم؛ ممکن است در اطراف شما آدمی زندگی کند که دارای سلامت جسمی است، اما از لحاظ روحی آرامش ندارد. البته ما نباید این نوع افراد را مورد سرزنش و شماتت قرار بدهیم؛ بلکه خود ما باید پیشقدم شویم، به شکلگیری ارتباطات اجتماعی این افراد کمک کنیم و تکنیکهای تقویت سلامت روان را به آنها ارائه بدهیم.
واقعیت این است که هر چه دربارۀ این مسئله بدانیم باز هم کم است؛ پس باید هم برای حفظ سلامت خودمان و هم کمک به دیگران، همیشه سؤال چگونه سلامت روان داشته باشیم؟ را در پس ذهنمان نگاه داریم و به پاسخهای جدیدی که میتوانیم برایش پیدا کنیم بیندیشیم.
سلامت روان، احساس آسایش ذهنی، درک توانمندی و شناخت تواناییهای خود برای تحقق ظرفیتهای فکری و احساسی است.
شخصی که سلامت روان دارد، میتواند با مدارا موقعیتهای استرسزا را بگذراند و در زمینه رشد و توسعه فردی موفق باشد. برای مطالعه بیشتر در این زمینه میتوانید خلاصه کتاب هفت عادت مردمان مؤثر را در بوکاپو مطالعه کنید.
جلوگیری از اختلال در زندگی فردی و جمعی، اجتناب از بیماریهای روانی، ساخت یک زندگی شخصی و اجتماعی با رفاه مناسب، به سلامت روان بستگی دارد. همچنین، سلامت روان یکی از اولویتهای بنیادی هر جامعه برای ایجاد عدالت اجتماعی است.
تعیین اهداف معنادار برای زندگی، برقراری ارتباط اجتماعی، دسترسی به یک ذهن فعال و البته توسعه فردی از راههای رسیدن به بهداشت روان هستند. بهعلاوه، پرورش امیدواری، مدیریت استرس و توجه به سلامت عمومی بدن هم از راههای مهم دیگرند.