کمونیسم به زبان ساده (آشنایی با تاریخچه و اصول آن)

اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری خلق چین، حزب توده ایران و بسیاری از نام‌های آشنای دیگر، همواره در کنار اصطلاح کمونیسم (مرام اشتراکی) شنیده شده‌اند. مرام اشتراکی به عنوان یک ایدئولوژی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی برای احقاق حقوق پایمال‌شده کارگران در جوامع صنعتی، شکل گرفت و سپس در عرصه حکمرانی ظهور یافت و تحولات مهمی را در معادلات سیاسی جهان رقم زد. در این مقاله از مجله بوکاپو قصد داریم تعریفی از کمونیسم به زبان ساده ارائه دهیم، اصول و تاریخچه آن را بشناسیم و درباره آن بیشتر بدانیم.

کمونیسم به زبان ساده یعنی چه؟

کمونیسم (Communism) یا مرام اشتراکی یک ایدئولوژی فلسفی، سیاسی و اقتصادی است که در تقابل با سرمایه‌داری و لیبرال دموکراسی (که در قرن هجدهم، در دوران اوج سرمایه‌داری صنعتی به معنای آزادی سرمایه، آزادی تجارت و گسترش مناسبات سرمایه‌دارانه شکل‌ گرفته بود) قرار دارد. هدف اصلی و نهایی این ایدئولوژی ایجاد یک جامعه کمونیستی است، جامعه‌ای که در آن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید (ویژگی اصلی نظام سرمایه‌داری) لغو می‌شود و جامعه‌ای بی‌طبقه شکل می‌گیرد که در آن نیازی به پول و دولت وجود ندارد. کتاب هایی که باید خواند: فهرستی از بهترین کتاب ها پیشنهاد مطالعه: کتاب هایی که باید خواند: فهرستی از بهترین کتاب ها کشورهایی که نظام کمونیستی بر آنها حاکم است، معمولاً تک‌حزبی هستند و توسط حزب کمونیست اداره می‌شوند. اقتصاد این کشورها عمدتاً دستوری است؛ به این معنا که بازار آزاد و مالکیت خصوصی در آنها تا حد زیادی از بین رفته است و برنامه‌ریزی مرکزی از سوی دولت برای اداره امور اقتصادی ارائه می‌شود. به‌علاوه، در راستای لغو مالکیت خصوصی، تشکیلات بزرگ اقتصادی و بنگاه‌های اقتصادی در انحصار دولت است. همچنین در این کشورها عمدتاً مواضع ضدمذهبی دیده می‌شود و دولت‌ها دین را یک عامل ارتجاعی در راستای استثمار طبقاتی می‌دانند.

شکل‌گیری پایه‌های اولیه و اصول کمونیسم در اندیشه فیلسوفان

مفهوم این ایدئولوژی به معنای امروزی آن، اولین بار در کتاب «مانیفست حزب کمونیست» نوشته دو فیلسوف آلمانی یعنی کارل مارکس و فریدریش انگلس به کار رفت. آنها واژه کمونیست را به معنای مخالف کاپیتالیسم به کار گرفتند و تا به امروز، این معنا یکی از اصول بنیادین تفکر کمونیستی بوده است. امروزه کارل مارکس را پدر این ایدئولوژی می‌دانند. باوجود این، سابقه تفکرات مشابه در خصوص لزوم برپایی جامعه اشتراکی به سال‌ها قبل از مارکس برمی‌گردد. برای مثال، افلاطون در کتاب جمهور خود، مالکیت خصوصی را عامل فساد می‌داند و معتقد بود طبقه پاسداران که محافظان جامعه هستند باید کاملاً به صورت اشتراکی زندگی کنند. مارکس و انگلس از آنچه که بی‌عدالتی آشکار یک جامعه طبقاتی در حق طبقه کارگر می‌دانستند به شدت آزرده‌خاطر بودند. آنها بیماری، فقر و مرگ زودهنگام که طبقه کارگر با آنها درگیر بودند را ساخته و پرداخته ثروتمندان و جامعه سرمایه‌داری می‌دانستند. کارل مارکس فیلسوف شهیر آلمانی بنیان گذار اندیشه کمونیسم بود. این دو فیلسوف معتقد بودند که جایگزینی نظام سرمایه‌داری با کمونیسم، یعنی نظامی بر پایه مالکیت عمومی، ابزار تولید مانند کارخانه‌ها، معادن و…، راه‌حل مشکلاتی است که نظام سرمایه‌داری تولید می‌کند.
بنا به عقیده مارکس، چیزی که تعیین‌کننده طبقه‌ اجتماعی افراد است، رابطه آنها با ابزار تولید است. به این معنا که مالکیت، به ویژه مالکیت ابزارهایی که تولید ثروت می‌کنند، طبقه فرد را مشخص می‌کند.
مثلاً در نظام ارباب- رعیت (یا نظام فئودالیستی) شکاف طبقاتی بین زمین‌داران و کسانی که برای زمین‌داران کار می‌کردند، شکل گرفته بود. پس از انقلاب صنعتی این شکاف بین کارخانه‌داران و کارگران کارخانه شکل گرفت. مارکس این دو گروه را بورژوازی (سرمایه‌داران، صاحبان صنایع و ثروت) و پرولتاریا (کارگران) نامید. او معتقد بود تاریخ همه جوامع، درواقع تاریخ مبارزه طبقاتی بین این دو گروه است که درنهایت مبارزه بین این دو به انقلابی بزرگ، یک انقلاب سوسیالیستی تبدیل می‌شود. معرفی کتاب خوب (۱۰ کتاب مهمی که باید بخوانید) پیشنهاد مطالعه: معرفی کتاب خوب (۱۰ کتاب مهمی که باید بخوانید) مارکس برای رسیدن به یک جامعه کمونیستی، گذر از یک دوره سرمایه‌داری را ضروری می‌داند. در این دوره سرمایه‌داری، پیشرفت‌های چشمگیر علمی و فنی اتفاق می‌افتد، انسان طبیعت را تحت سلطه خود در می‌آورد و ثروت زیادی تولید می‌شود. این ثروت در نظام سرمایه‌داری به شکل ناعادلانه‌ای توزیع می‌شود. طبقه سرمایه‌داران یا همان بورژواها این ثروت عظیم را در اختیار دارند و طبقه کارگر در برابر ساعات کاری طولانی و کار سخت، دستمزد کمی دریافت می‌کنند. بنابراین، صاحبان سرمایه سود بسیار زیادی به دست می‌آورند؛ چراکه دستمزد بسیار اندکی به کارگران می‌دهند. مارکس این سود سرشار را ارزش اضافی نامید و تفاوتی که بین ارزش کار کارگران و دستمزد آنها وجود دارد را «نرخ استثمار» به شمار آورد. سرمایه‌داران روز به روز ثروتمندتر و کارگران روز به روز فقیرتر می‌شوند. سرمایه‌داران با بهره‌گیری از ثروت خود، امکان کنترل دولت را نیز پیدا می‌کنند و توزیع ناعادلانه ثروت و قدرت، مشروعیت می‌یابد. طبقه بورژواها همواره پرولتاریا یا کارگران را استثمار می کنند. بنا به عقیده مارکس، نظام سرمایه‌داری محکوم به بی‌ثباتی است و مشکلاتی مانند رکود اقتصادی، بیکاری، افزایش فقر میان طبقه کارگر رخ می‌دهد. درنهایت، طبقه پرولتاریا به آگاهی طبقاتی می‌رسند: به این مفهوم که متوجه می‌شوند منافعشان با منافع بورژواها در تضاد است. سرانجام پرولتاریا انقلاب می‌کنند و ابزارهای تولید و نهادهای دولتی را تسخیر می‌کنند. آنها دولتی سوسیالیستی تشکیل می‌دهند که مارکس آن‌ را دیکتاتوری پرولتاریا می‌نامند. این دولت تا زمانی که خطر بورژوازی آنها را تهدید می‌کند برقرار است و سرانجام جای خود را به یک جامعه کمونیستی بی‌طبقه و بدون دولت می‌دهد.

تاریخچه کمونیسم به زبان ساده

نقطه آغاز حضور کمونیست‌ها در عرصه سیاسی، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه به رهبری ولادیمیر لنین بود. در سال‌های پس از به قدرت رسیدن کمونیست‌ها، شوروی تحولات و فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرد. دوران حکمرانی لنین و استالین در شوروی کمابیش خبر از ظهور دیکتاتوری جدیدی می‌داد. اتحاد جماهیر شوروی در زمان مرگ استالین، یک کشور صنعتی و مرکز یک امپراتوری جدید بود. پس از جنگ جهانی دوم کمونیست ها در بسیاری از نقاط جهان به قدرت رسیدند. تا قبل از دهه ۱۹۴۰، تنها دو کشور کمونیستی در جهان وجود داشت: شوروی و مغولستان. اما به تدریج و بعد از جنگ جهانی دوم، ایدئولوژی کمونیستی فراگیر شد. تا پایان دهه ۱۹۴۰ بیشتر شرق آسیا و اروپای شرقی تحت حاکمیت کمونیست‌ها بود. اکثر این دولت‌ها در آلابانی، چین، آلمان شرقی، کره شمالی، لهستان، رومانی، ویتنام و چند کشور دیگر نزدیکی زیادی به شوروی داشتند و از سیاست‌های کلی شوروی مانند ملی‌سازی صنایع، تحصیل و درمان رایگان، جمعی‌سازی کشاورزی و البته سرکوب شدید مخالفان و سیاست تک‌حزبی پیروی می‌کردند. در دهه ۱۹۸۰، زمانی که گورباچف رهبری شوروی را در دست گرفت، مهم‌ترین مشکل شوروی کاهش رشد اقتصادی بود. گورباچف سعی کرد فضای سیاسی حاکم بر کشور را بازتر کند و از این طریق بتواند بر مشکلات اقتصادی فایق آیند. اما خیلی زود موج انتقادات همه سیاست‌های نظام حاکم را هدف قرار داد و از کنترل خارج شد. درنهایت، زمانی که مجارستان و لهستان دو کشور کمونیستی شرق اروپا، تصمیم گرفتند از حالت تک‌حزبی خارج شوند و امکان فعالیت برای احزاب دیگر را فراهم کنند، یکی از پس دیگری فروپاشیدند. معرفی کتاب برای شروع کتابخوانی پیشنهاد مطالعه: معرفی کتاب برای شروع کتابخوانی سرانجام نوبت به اتحاد جماهیر شوروی رسید و در دسامبر ۱۹۹۱ این نظام از هم پاشید و به دنبال آن، قدرت از دست کمونیست‌ها در افغانستان، کامبوج و مغولستان نیز خارج شد. سایر نظام‌های کمونیستی مانند چین که هنوز در قدرت بودند نیز با بحران‌ها و اعتراضات گسترده روبرو شدند. در حال حاضر، احزاب کمونیستی در روسیه حضور دارند؛ اما تقریباً امکان ایجاد یک حکومت کمونیستی نزدیک به صفر است. در چین هنوز برخی صنایع بزرگ در مالکیت دولت هستند، اما سیاست‌های اقتصادی دولت آشکارا به سمت اقتصاد غیرمتمرکز بر پایه مالکیت خصوصی حرکت کرده است. اگرچه حکومت چین از لحاظ اقتصادی تا حد زیادی مشابه نظام‌های سرمایه‌داری عمل کرده است اما حزب کمونیست چین کوچکترین مخالفتی را برنمی‌تابد و سرکوب معترضان و منتقدین ادامه دارد. تنها کشوری که اکنون به سبک شوروی اداره می‌شود، کره شمالی است. کشوری که مطرود جامعه‌ جهانی است، اردوگاه‌های کار اجباری برای سرکوب و شکنجه مخالفانش دارد و از آزادی‌های دموکراتیک در آن خبری نیست. برای آشنایی بیشتر با کره شمالی و شرایط زندگی در آن، مطالعه خلاصه کتاب رودخانه تباهی می‌تواند برای شما جذاب باشد.
خلاصه کتاب رودخانه تباهی
داستان اولین فرار از کره شمالی
ماساجی ایشیکاوا
در ۳۰ دقیقه مطالعه کنید
مشاهده کتاب رودخانه تباهی

تفاوت کمونیسم و سوسیالیسم چیست؟

کمونیسم و سوسیالیسم هر دو بر این باورند که همه کالاها و خدمات و اساساً سیستم تولید باید در کنترل دولت باشد و مالکیت خصوصی در آنها جایی ندارد. درواقع، تفاوت اصلی در این است که در مرام اشتراکی، بیشتر دارایی‌ها و منابع اقتصادی در اختیار و کنترل دولت است. اما در سوسیالیسم همه شهروندان به طور برابر در منابع اقتصادی که توسط یک دولت منتخب دموکراتیک تخصیص داده می‌شود، سهیم هستند.
یک دولت کمونیستی تمام منابع اقتصادی را در کنترل خود دارد و افراد هیچ دارایی شخصی ندارند. اما در دولت‌های سوسیالیستی افراد مالک دارایی شخصی خود هستند؛ اما ظرفیت‌های تولیدی به صورت اشتراکی و توسط دولت اداره و براساس توانایی و مشارکت اقتصادی افراد توزیع می‌شود.
به‌علاوه، در نظام کمونیستی منابعی که در اختیار مردم قرار می‌گیرد به اندازه نیاز آنهاست؛ اما در نظام‌های سوسیالیستی هر کس به اندازه مشارکت و تلاش خود برای پیشبرد اهداف اقتصادی جامعه، منابع دریافت می‌کند. کمونیسم تبدیل به نامی پذیرفته‌شده برای نوعی از سوسیالیسم شد که فراتر از تنظیم مالیات و کنترل بازار می‌رود و وارد مالکیت و اداره مستقیم بنگاه‌های اقتصادی به دست دولت می‌شود. برای درک بهتر و دقیق‌تر تفاوت این دو ایدئولوژی، مطالعه مقاله سوسیالیسم، ایده ای که هرگز نمی میرد را توصیه می‌کنیم.

معرفی ۳ کتاب از بهترین کتاب ها برای آشنایی با کمونیسم به زبان ساده:

این کتاب نوشته یکی از برترین اقتصاددانان قرن بیستم است و به بررسی مفاهیم کاپیتالیسم و سوسیالیسم و تقابل آنها با یکدیگر می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه نظام‌های کاپیتالیستی رو به فروپاشی می‌روند و در صورت استقرار نظام سوسیالیستی برقراری دموکراسی چگونه ممکن است.
  • کتاب اول پدرم را کشتند اثر لونگ آنگ
این کتاب در قالب یک زندگی‌نامه با بیانی شیوا و اثرگذار، استقرار رژیم کمونیستی خمرهای سرخ در کامبوج را به تصویر می‌کشد و از نسل‌کشی این رژیم در کامبوج و جنایات آنها سخن می‌گوید.
خلاصه کتاب اول پدرم را کشتند
خاطرات لونگ آنگ از روزهای حکومت خمرهای سرخ
لونگ آنگ
در ۲۴ دقیقه مطالعه کنید
مشاهده کتاب اول پدرم را کشتند
هانا آرنت فیلسوف سیاسی مشهور آلمانی در این کتاب مهم به بررسی دو حکومت دیکتاتوری و توتالیتری مشهور یعنی آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی در زمان استالین می‌پردازد و از این طریق ویژگی‌های یک حکومت توتالیتر و راه رهایی از آن را نشان می‌دهد.

سخن آخر

کمونیسم به زبان ساده یک ایدئولوژی سیاسی- اقتصادی است که توسط کارل مارکس و فریدریش انگلس ارائه شد و بر لغو مالکیت خصوصی، اقتصاد دولتی، بی‌نیازی به پول و دولت تأکید دارد. این ایدئولوژی در اتحاد جماهیر شوروی اجرا شد و درنهایت در سال ۱۹۹۱ با فروپاشی این کشور، تقریباً شکست خورد.
این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *