چه چیزی باعث میشود که در انجام یک عمل واحد، یک نفر احساس گناه کند و دیگری نه؟ فرض کنید باعث اخراج همکارتان شدهاید یا اینکه ناخواسته بر اثر یک حادثه به کسی آسیب جسمی وارد کردهاید و پس از آن عذاب وجدان رهایتان نمیکند. در این موقعیت باید چه کاری انجام دهید؟ اصلا تا به حال تصور کردهاید که اگر بعد از انجام کارهای اشتباه حسی شبیه احساس گناه به سراغمان نمیآمد ممکن بود گونه انسان تا الان خودش را منقرض کرده باشد؟
همه انسانها در زندگی خود باورها، ارزشها و به طور کلی چارچوبهای ذهنی دارند که اعمال و رفتارهای خود را مطابق با آنها جهت میدهند. در صورتی که یک فرد رفتاری انجام دهد که برخلاف این ارزشها باشد و یا این رفتار خارج از چارچوبهای ذهنی او باشد، فرد احساس گناه میکند. اما این باور و ارزشها چیست و آیا باورها و ارزشها در همه افراد مفهوم ثابتی است؟ اگر اشتباهی کردیم و دچار احساس گناه شدیم، برای جبران آن و رهایی از این احساس چه کارهای لازم است؟
علل ایجاد احساس گناه و عذاب وجدان
برای پیدا کردن درک عمیقتری از این احساس بهتر است به ریشههای آن بپردازیم. همانطور که گفتیم افراد با انجام اعمالی برخلاف باورها و ارزشهای ذهنی خود و یا جامعه احساس گناه میکنند. ارزش مجموعه معیارهایی است که افراد به کمک آنها درست را از نادرست و خوب را از بد تشخیص میدهند. باور یا اعتقاد مانند سندی در ذهن است که مطابق آن، فرد قبلا پذیرفته که موقعیت یا رفتار یا مسئلهای خاص درست یا نادرست است، بدون توجه به اینکه آیا شواهد تجربی یا دلایل عقلی و منطقی هم درست بودن آن را تایید میکند یا خیر. با وجود آنکه بعضی از ارزشها و باورها در مردم یک جامعه مشترک است اما بخش زیادی از آن مربوط به تجربههای شخصی هر فرد و اولویتهای او در زندگی است.
همانطور که جفری یانگ در کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید میگوید، باورها که اکثرا در دوران کودکی و بر اثر برداشت ما از اتفاقات محیط زندگیمان در روان ما درونی میشود، گاهی تبدیل به تلههای زندگی ما میشود. بسیاری از ما حتی نمیدانیم که واکنشهای ما به دنیای پیرامون در بزرگسالی تحت کنترل این تلههاست. مطالعه این کتاب و روانکاوی دنیای پیچیده ذهنتان به کمک جفری یانگ، مقدمه مناسبی برای درک بهتر ریشههای متفاوت احساس گناه و نحوه برخورد هریک از ما با آن هاست.
این ارزشها و باورها، چهارچوبهای ذهنی یا خط قرمزهایی را برای عملکرد و رفتار افراد مشخص میکند که فرد اگر رفتاری مخالف این باورها انجام دهد یا حتی قصد انجام آن را داشته باشد، عذاب وجدان به سراغ او خواهد آمد. احساس گناه به معنی تجربه یک حالت منفی است که فرد از کاری که انجام داده و یا قصد انجام آن را داشته احساس پشیمانی داشته و خود را سرزنش میکند.
احساس گناه در روانشناسی
احساس گناه، ناشی از وجدان اخلاقی یا همان سوپر ایگو (فراخود) است. مطابق گفته فروید ذهن انسان از سه بخش نهاد، خود و فراخود تشکیل شده و از آنجا که فراخود مسئول جامعهپذیر کردن انسان است، در صورت انجام کارهای خارج از چارچوب، احساس مقصر بودن را در فرد ایجاد میکند. روانشناسانی مانند فروید و یا اریکسون ریشه احساس گناه را در دوران کودکی فرد و وابسته به شیوه تربیت والدین او میدانند.
اما برخلاف این دو، دیدگاه شناختی در روانشناسی بیان میکند که ریشه احساس گناهکار بودن در تفکر افراد نهفته و به این دلیل رخ میدهد که فرد فکر میکند به دیگران آسیب زده و خود را مسئول ناراحتی دیگران میداند.
در هردو دیدگاه احساس مقصر بودن به عنوان یک احساس سازنده و لازم برای پویایی افراد شناخته میشود و در حد نرمال خود مفید است. آنچه در بیشتر مواقع میتواند مخرب باشد و باعث آزار روحی شود، احساس شرم تلقی شده که بسیاری از ما تفاوت آن را با احساس گناه نمیدانیم.
شاید شما هم به اشتباه حس گناه را با شرم یکسان بدانید در حالی که احساس گناه، به درون فرد برمیگردد و احساس شرم در مواجه با دیگران شکل میگیرد. برای مثال زمانی که فرد خطایی را در یک جمع انجام میدهد و مورد سرزنش دیگران قرار میگیرد احساسی که تجربه میکند احساس شرم است. به دنبال آن حالت دفاعی میگیرد و میخواهد از آن جمع دور شود. اما حس گناهکار بودن در تنهایی و خلوت فرد نیز ممکن است رخ بدهد، مانند زمانی که افراد با مرور کارهایی که در گذشته انجام دادهاند عذاب وجدان را تجربه میکنند.
بهترین تفاوت شرم و گناه را میتوان اینگونه توضیح داد که احساس گناه میگوید «رفتار تو بد بود»، اما احساس شرم میگوید «تو آدم بدی هستی!» به همین خاطر است که احساس مقصر بودن یک انگیزه برای تغییر ایجاد میکند در حالی که شرم باعث میشود اصلا اقدامی نکنیم تا شرمساری را تجربه نکنیم. برنی براون نویسنده کتاب پرفروش موهبت کامل نبودن، بهتر از هر کسی تفاوت این دو احساس را در این ویدیو توضیح داده است:
وسواس احساس گناه
مقصر شناختن خود یک نیروی سازنده و محرک برای انسان است و با وجدان افراد سر و کار دارد. اما حد و مرز این احساس کجاست؟ برای هر عمل اشتباه تا چه میزان عذاب وجدان طبیعی و لازم است؟ درگیری بیش از حد با این احساس و حمل آن در همه امور روزمره باعث به وجود آمدن وسواس فکری یا به بیان دیگر، احساس گناه بیمارگونه میشود.زمانی به حس گناهکار بودن برچسب وسواس زده میشود که فرد به طور مستمر برای انجام هر کاری یا گفتن هر چیزی خود را مقصر بداند.
از نشانههای وسواس احساس گناه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- اضطراب
- احساس بیلیاقتی
- منفینگری
- وسواس در تصمیمگیری
- الویت قرار دادن دیگران در همه امور
زمانی که این وسواس فکری موجب عذاب وجدان بیمارگونه شود، در زندگی اجتماعی عادی و روزانه فرد اختلال ایجاد میکند. هرچه وسواس فکری قدرت بگیرد اعتماد به نفس و عزت نفس فرد کاهش مییابد و باعث میشود از اجتماع فاصله بگیرد و دیگر بسیاری از کارها را انجام ندهد. در نهایت وسواس فکری موجب افسردگی و ایجاد زمینه برای دیگر اختلالات روحی میشود.
وسواس احساس گناه چند نوع مختلف دارد:
- وسواس احساس گناه در دین و مذهب
- وسواس احساس گناه در مورد امور روزمره
- وسواس احساس گناه در مورد کارهای گذشته
زمانی که حس گناهکار بودن به وسواس فکری تبدیل شود، بهترین کار مراجعه به روانشناس، برای درمان و جلوگیری از پیشرفت عمیق آن است. زیرا در این موارد باید ریشه وسواس شناخته شود و درمان اختلال وسواس انجام گیرد.
عوارض احساس گناه
عذاب وجدان اگر به شکل بیمارگونه فرد را درگیر کند عوارض روانی در پی خواهد داشت. این حس در میزان شدید، روزنههای امید در زندگی فرد را از بین میبرد و همچنین انگیزههای او را کاهش میدهد. از دیگر عوارض احساس گناه بیمارگونه یا وسواسی میتوان به کاهش اعتماد به نفس افراد اشاره کرد، علت این امر این است که حس مقصر بودن قدرت تصمیمگیری را از فرد میگیرد و فرد را از برقراری روابط باکیفیت و انجام وظایفی که به او محول شده باز میدارد.به دنبال این حس تقصیر دائمی اضطراب فرد از حد نرمال خود فراتر میرود واختلالات اضطرابی ظاهر میشوند؛ زیرا فرد قبل از انجام هر کار عذاب وجدان دارد و از عواقب پس از آن میترسد.
وسواس در داشتن حس گناه باعث میشود فرد از حضور در اجتماع خودداری کند زیرا احساس میکند که همه کارهایی که انجام میدهد اشتباه هستند و ممکن است عوارض جبران ناپذیری داشته باشد. حتی گاهی این وسواس تا حدی پیش میرود که فرد بابت کارهایی که انجام نداده نیز عذاب وجدان دارد و خود را مسئول ناراحتی همه اطرافیان میداند. به دنبال این وسواس فکری و مسئولیتپذیری بیش از حد، افسردگی گریبانگیر افراد میشود و در موارد شدید ممکن است علت خودکشی افراد نیز باشد.
رهایی از احساس گناه
مقصر شناختن خود را باید تا حدی جزء ویژگیهای مثبت شخصیت انسان دانست چرا که این ویژگی مانند یک نیروی کنترل درونی، انسانها را از انجام بسیاری از کارهای زشت و ناپسند بازمیدارد. همچنین موجب میشود که افراد در زندگی فردی و اجتماعی خود قانونمند عمل کنند. انسانها در درون خود به وجدان و احساس تقصیر نیاز دارند.زمانی که این احساس به شکل وسواس درمیآید افکار ناراحت کننده مانند یادآوری و مرور اتفاقات گذشته به طور ناخواسته به ذهن فرد نفوذ میکنند و برخلاف خواست فرد که تلاش میکند این افکار را از ذهن خود بیرون کند بیشتر و بیشتر آن را درگیر میکنند.
چه کسی تا به حال در گذشته خود مرتکب هیچ خطایی نشده؟ هیچ کس! ما سزاوار احساس آرامش هستیم. به همین دلیل باید بتوانیم از اشتباهاتمان جهت گرفتن درسی برای بهتر شدن استفاده کنیم نه برای غرق شدن در احساسات منفی. باید تلاش کنیم خودمان و نقاط تاریک زندگیمان بپذیریم تا زنجیر گذشته از دست و پایمان باز شود. برنی براون در کتاب جرأت بسیار راهکارهای موثری را ارائه میکند که با بهکار بستن آن دیگر از اشتباهات و شکستهایتان شرمنده نخواهید بود. پیشنهاد میکنیم حتما این کتاب خواندنی را در وبسایت بوکاپو مطالعه کنید.
راه مقابله با احساس گناه وسواسی مراجعه به روانشناس است، اما برای موارد دیگر میتوان از راهکارهای زیر استفاده کرد:
-
اشتباه خود را بپذیرید.
مقاومت کردن در برابر پذیرش واقعیت، هیچ چیز را بهتر نمیکند. تنها باعث میشود در جهانی خیالی به سر ببرید و مشکلاتی که منتظر اقدام و راه حل شما هستند را نبینید. بخشی از شما آگاه است که خطایی از شما سر زده است که باید کاری برای جبران آن بکنید و با بخشی که در تلاش است وضعیت را انکار و توجیه کنید در جدال است. عزت نفس و انرژیتان را برای پیروزی در این جنگ هدر ندهید. شما باید از اشتباهتان تجربهای بیاموزید و رشد کنید. در برابر رشد مقاومت نکنید. گاهی اشتباهاتمان چنان مهلکاند که نمیتوانیم بپذیریم که ما مرتکب آنها شدهایم. گاهی نیز دلایل و ریشههای دیگری ما را وادار به انکار میکنند. علتش هر چه که باشد، میتوانید با کمک راهکارهای موثر کتاب کی بود کی بود؟ از این وضعیت خلاص شوید و مقتدرانه مسئولیت نتایجی که به بار آوردهاید را قبول کنید.
-
انتظارات کمال گرایانه را دور بریزید.
همه انسانها در زندگی خود بارها و بارها اشتباه کردهاند و در تمام دنیا حتی یک نفر را پیدا نمیکنید که اشتباه نکرده باشد. همه انسانها برای بدون خطا بودن تلاش میکنند اما کامل بودن امکانپذیر نیست. مادامی که خودتان را با همه نقاط قوت و ضعف، با همه پیروزیها و شکستها نپذیرید، به صلح و تعادل درونی نخواهید رسید.
کماگرایی آنقدر بی سر و صدا در وجود ما رخنه میکند که دیگر خودمان نمیتوانیم نمود آن را در رفتار و تصمیمات خود ببینیم. اما استفان گایز اتفاقا در کتاب چگونه کمالگرا نباشیم اشاره میکند که یکی از نشانههای کمالگرایی، نگرانی دائم درباره اشتباهات گذشته است. او با ارائه راهکارهای عملی و تمرینات موثر به خواننده کمک میکند مچ رفتارهای کمالگرایانه خود را گرفته و از شر آنها خلاص شود. پیشنهاد میکنیم نکات این کتاب را مرور کنید و به عواقب و نشانههای کمالگرایی آگاه شوید.
-
اشتباهتان را جبران کنید.
جبران کردن اشتباه نیز بخشی از همان فرآیند کسب تجربه و درس گرفتن از اشتباهاتمان است. اقدام برای جبران خسارت فیزیکی یا روانی، به شخصیتتان اعتبار بیشتری میبخشد. علاوه بر این، وجدانتان را آرام میکند و باعث میشود به خودتان حس بهتری داشته باشید. یادتان باشد جبران اشتباه در واقع لطف شما در حق طرف مقابل نیست! حتی اگر کسی که از اشتباهتان رنج کشیده خودتان باشید، باید هر کاری که میتوانید برای جبران آن انجام دهید.
فرآیند جبران اشتباه قطعا با عذرخواهی از شخص آسیبدیده آغاز میشود. سعی نکنید با دلایل مختلف این مرحله را حذف کنید. تصور کنید شما آن شخصی بودید که از خطای کسی رنج کشیده، آیا عذرخواهی طرف مقابل کمی از دردتان را التیام نمیبخشید؟
-
از اشتباهات خود درس بگیرید و آنها را اصلاح کنید.
احساس گناه در حافظه بلندمدت فرد ثبت شده تا در موارد مشابه احساس منفی که فرد تجربه کرده را به او یادآوردی کند. به این ترتیب این سیستم هشدار درونی از وقوع اشتباهات مجدد جلوگیری میکند. اما این کافی نیست. باید بازگردیم و آن موقعیت و انگیزههای پنهانی که ما را به سمت تصمیم اشتباه سوق دادند را بررسی کنیم. اگر با خودتان روراست باشید، اشتباهات بهترین راه خودشناسی و رشد فردی خواهند بود.
جبران اشتباهتان و گرفتن پندی که برایتان داشته است را به تاخیر نیندازید. هرچه بیشتر در این احساس و افکار ناخوشایند بمانید، بیشتر آسیب میبینید. اما گاهی برخاستن به همین سادگی نیست. اگر این مسئله برایتان چالشبرانگیز است، برنی براون در کتاب با اقتدار برخاستن دستتان را میگیرد و برای شروعی تازه و مقتدرانه همراهیتان میکند.
-
از کتابها کمک بگیرید.
بهترین راه شناخت کامل از ریشه یک احساس یا رفتار مطالعه و کسب آگاهی درمورد آن است. کتابهای زیر میتوانند علاوه بر منشأ احساس گناه، در شناخت جنبه های دیگری از خودتان موثر واقع شوند:
- نیمه تاریک وجود اثر دبی فورد
- باجگیری عاطفی اثر سوزان فوروارد، دونا فرازیر
- دروغهایی که به خود میگوییم اثر جان فردریکسون
احساس گناه معمولاً زمانی ایجاد میشود که افراد کارهایی خارج از چهارچوب ذهنی یا مخالف ارزشها و باورهای خود انجام میدهند. علل ایجاد این احساس میتواند متفاوت باشد اما از اصلیترین آن میتوان به شکست قوانین اشاره کرد.
بهترین راه رهایی از احساس گناه پذیرش اشتباه و تلاش برای جبران آن و همچنین تلاش برای اصلاح آن رفتار ناپسند است. گاهی این احساس به شکل بیمارگونه ظاهر میشود که راه رهایی از آن مراجعه به روانشناس و شناخت ریشههای آن است.